تاسیس کافه برای آنهایی که وقت ندارند!
به گزارش بزنیم بیرون ، چقدر اهل قهوه خوردن هستید؟ چقدر قهوه روزانه برایتان اهمیت دارد؟ چقدر برای تهیه قهوه وقت میگذارید؟ جواب هرکدام از ما به این سوالها قطعا متفاوت است، اما در نکتهای اشتراک داریم، اینکه ما «قهوه»مان را از کافهها تهیه میکنیم! اصلا اینکه هر روز بخواهیم قهوهجوش راه بیندازیم یا پای گاز بایستیم و یا دستگاه اسپرسو را روشن کنیم، برایمان عجیب است و تعداد کمی هم دست به این کار میزنند. اما کافه رفتن هم برای ما آدابی دارد؛ دور هم جمع شدنی میخواهد که برویم و یک فنجان قهوه بخوریم. اما اگر فرصت اینها را نداشته باشیم باید قهوه را هم حذف کنیم؟ اگر بخواهیم اول صبح پیش از سرکار رفتن قهوهمان را بخوریم، باید چه کنیم؟
اگر شما هم از این دسته افراد هستید که قهوه میخواهید اما وقت نشستن در کافه را ندارید، این گزارش را از دست ندهید؛ چند دوست با همکاری و همیاری یکدیگر ایده تازهای را به کافههای بیشمار تهران آوردند، آنها به شما میگویند اگر وقت ندارید جایی بنشینید و در آرامش قهوه یا دیگر نوشیدنیها را بخورید، میتوانید آنها را از کافه بیرونبر بخرید و با خیال راحت به سمت محل کار بروید! هم دیر نمیرسید، هم قهوه میخورید و هم آرامش دارید.
این کافه را زیر پل کریمخان پیدا کردیم، با اینکه بیشتر از یک سال از عمرش میگذرد، اما ایدهاش همچنان جذاب است، پای صحبتهای شیما ربیعیفر نشستیم، کسی که اجرای ایده و دیگر کارهای اداری و غیر اداری «کافه گذر» را بر عهده دارد. وعدهمان هم در کافه بود، روی دو صندلی کوچکی که بیرون مغازه بود نشستیم و در حالیکه قهوه مخصوص کافه را میخوردیم، حرف زدیم. شیما ربیعیفر متولد سال ۵۶ است و در رشته نوازندگی گیتار کلاسیک کارشناسی دارد. او به همراه دوستان مدرسهایاش دست به خلاقیت تازهای میزند که حالا بیش از یک سال از عمرش میگذرد.
تولد کافهای برای متفاوت
«داستان کافه به سال ۷۴ برمیگردد، ما گروهی از بچههای فارغ التحصیل سال ۷۴ مدرسه فرزانگان هستیم که هرکدام در رشتههای خودمان تحصیل کردیم؛ دکتر، مهندس و آرشیتکت داریم، خود من نوازنده گیتار کلاسیک هستم. اما بعد از سالها که گذشت و شاید همه ما خیلی در ارتباط نبودیم اما به یُمن وجود شبکههای اجتماعی تشکل دوستانهمان دور هم بیشتر جمع شد. در همین زمان این ایده به ذهن من رسید که وقتی هر کدام ما از پس انجام کارهایی برمیآییم، جایی مانند کافه راه بیندازیم و اداره کنیم. پس از طرح ایده، حتی با اینکه بعضی از بچهها تعدادی از آنها هم ایران نیستند، روی این ایده کار کردیم و هدف اصلی خودمان را به سمت هرچه سالم بودن محصولات بردیم. البته نمیخواستیم مانند کافههای دیگر باشیم که خوراکیهای چرب دارند و خوشمزه بودن و ظاهر خوشرنگ برایشان از اهمیت بیشتری برخوردار است، میخواستیم محصولات خاصی را ارائه دهیم و منوی ویژهای هم طراحی کنیم.»
سلامتی و دیگر هیچ
«قبل از تاسیس کافه ایدههای زیادی داشتیم، اما از همان ابتدا هم قصدمان این بود که یک کافه معمولی نباشیم و حالا که همه چیز راه افتاده، فکر میکنم تفاوتها کاملا مشخص باشند؛ تفاوتهایی در منوی کافه، نحوه طبخ و حتی سسهایی که در غذاها استفاده میکنیم. البته نکتهای که در همه آنها رعایت کردیم بدون قطع این است که همه مواد غذایی ما سالم هستند و فاکتور سلامتی اولین گزینه راهاندازی این مکان بوده است. به این مورد کیفیت بالای محصولات را هم اضافه کنید، قهوهای که روزانه استفاده میکنیم با قیمت یک چهارم چیزی که ما تهیه میکنیم هم وجود دارد، اما برای ما کیفیت خیلی مهم بوده و هست.»
کافهای شده بودیم
«وقتی ایدهها و کارها برای راه اندازی کافه را انجام میدادیم، متوجه شدیم محصولاتی که میخواهیم ارائه دهیم در منوی کافه قرار میگیرد، به همین دلیل به نظرمان بهترین اسمی که فضای ارائه چنین محصولاتی را به ما میداد، کافه بود و این طور بود که نام ما هم «کافه» شد.»
تولد کافه بیرونبر
«تفاوت بزرگمان این است که ما گذری هستیم، کافهای که همهچیز را بیرونبر تحویل میدهد. این ایده هم به این شکل به وجود آمد که به خودمان نگاه کردیم و دیدیم آدمهایی هستیم که دوست داریم قهوه یا آبمیوه بخوریم، اما فرصت اینکه برویم در کافهای بنشینیم و زمانی را برای قهوه خوردن بگذایم. فکر کردیم احتمالا افراد دیگری هم باشند که این شرایط را دارند، پس کافه بیرونبر میتواند راهحلی برای این موضوع باشد. کافهای که بستهبندی نوشیدنیها و غذاهایش به شکلی باشد که کمترین وقت مشتری را بگیرد و به راحتی قابل حمل باشد. البته ما چند صندلی هم داریم که احساس کردیم بعضیها دوست دارند هم از خوراکیهای ما استفاده کنند و هم اینکه کمی هم زمان خودشان را اینجا بگذرانند.»
تیمی از دوستان در کنار هم
«ما ۱۶ نفر هستیم که بخش اجرای کارها را من بر عهده دارم و با اینکه شرکت ثبت شدهای نیستیم، اما همه ملزومات یک شرکت را رعایت کردیم، حتی هیئت مدیره و اساسنامه را در این مجموعه میتوانید ببینید. در بهمن ماه سال ۹۳ هم مکان امروزی را اجاره کردیم و افتتاحیهمان هم فروردین ماه ۹۴ بود. از آن روز بیشتر از یک سال میگذرد. جالب است بدانید روز اول با سرمایهای کمتر از ۲۰۰ میلیون تومان کارمان را شروع کردیم. البته در آن زمان بیشترین هزینهمان برای اجاره محل مغازه شده بود، اما به غیر از آن ابزار اولیه برای کار نیاز داشتیم، مانند یک یخچال ویترینی، یک یخچال و فریزر برای نگهداری وسیلههای آشپزخانه، دستگاه اسپرسو و همچنین آسیاب قهوه. به همه اینها دکور مغازه و وسیلههای خرد دیگر را هم اضافه کنید. البته با در نظر گرفتن اینکه به هرحال چند ماه خاک خوری هم داشتیم و باید حقوقها پرداخت میشد که مبلغی را برای اینکار در نظر گفته بودیم.»
قهوهخورها بیشترینها هستند
«بیشترین فروش روزانه ما برای قهوه است و از نظر وعدههای غذایی معمولا صبحانهها سرمان شلوغتر از مابقی وقتهاست. البته از ابتدا هم به فروش هیجانی برای کافه فکر نمیکردیم، بلکه هدفمان حضور دراز مدت و دیده شدن بود که در کنار آن فروش تدریجی هم داشته باشیم. به نظر ما بهتر این است که مردم کافه ما را کشف کنند. در مدت بیشتر از یک سالی که کافه راه افتاده، مشتریهای ثابت زیادی داریم که صبحانه و نهارشان را اینجا میخورند و تعداد کسانیکه روزانه برای قهوه میآیند هم زیاد است، اما نکته جالب این است که وقتی کسی یک بار اینجا میآید، حتما باز هم به ما سر میزند.»
این کار دید من به آدمها را عوض کرد
«من آدم گوشهگیری هستم و دوستان کمی دارم و در برخی موارد حتی نسبت به دیگران گارد داشتم، اما حضور در این کار دید من را نسبت به آدمها تغییر داد، برخورد روزانه با آنها و با وجود اینکه کار سنگین است، اما اتفاقهایی که اینجا و در ارتباط با مشتریها میافتد، حالمان را خوب میکند. یک بار زن و شوهری دیر وقت آمده بودند و پاستا سفارش دادند، در مدت زمانی که پاستا را حاضر کردم، برای کافه شعر گفتند که همین موضوع حال آن روزمان را تغییر داده بود. البته همیشه خرابکاریهایی هم اتفاق میافتد، مثلا اینکه یک بار آقایی سینی با سه ظرف آبمیوه را ساعت ۹ شب که کارمان تمام شده بود و میخواستیم برویم، کف مغازه ریخت!»
کافهای در هر گذر
«این کافه را تا جایی ادامه میدهیم که در هر گذر، یک کافه وجود داشته باشد. قطعا برای شعبههای بعدی برنامههای جدیدی خواهیم داشت، احتمالا تعداد صندلیها را بیشتر میکنیم، چون به هر حال قهوه برای ما ایرانیها مثل یک تفریح است و دوست داریم بنشینیم و با دوستمان گپ بزنیم یا حتی خلوت کنیم. اما خارج از ایران قهوه چیزی شبیه به دارو است و اصلا روزشان را بدون آن شروع نمیکنند.»
سختیهای کار اذیت میکند
«نکتهای که شاید بتوان به آن اشاره کرد این است که اصولا وقتی کار تازهای را میخواهی شروع کنی، انتظار داری نهادهایی چه از نظر اطلاعات و چه از نظر گرفتن مجوزهای لازم به تو کمک کنند، اما اینجا این اتفاق خیلی کم میافتد. من به عنوان کسی که دنبال انجام کارهای کافه بودم، بیشتر از اینکه درگیر شیوه انجام کارم باشم، درگیر هزینههایی بودم که اصلا نمیدانم از کجا به وجود میآمدند یا درگیر باید و نبایدهایی بودم که اصلا از وجودشان خبری نداشتم. مسائلی مانند اینکه ظرفهای شما باید سفید باشند و نه سبز! در حالیکه اصلا آئین نامهای برای این موضوع وجود ندارد یا در اختیار ما قرار نمیدهند. یا حتی موضوعی مانند مالیات که اصلا نمیدانم چه مقدار باید مالیات بدهم، در حالیکه مالیات باید درصدی از فروش باشد، اما اینجا همه چیز گنگ است. دائما موانع زیادی وجود دارد و با وجود اینکه کار خوبی در حال انجام است، اما همهچیز به درستی جلو نمیرود. به همین دلیل اصل کار به حاشیه کشیده میشود و کارهای اداری ارجحیت پیدا میکند.»
دوست داری یه مقاله بنویسی
اگه فکر میکنی حرفی برای گفتن داری، میتونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.