خاطرات مجید اخشابی از خیابان جیحون و پارك رضوان

رنگ و بوی اجتماعی ترانه هایی كه توسط شما خوانده شده است بسیار محسوس است اتفاقات پیرامون شما چقدر در انتخاب این ترانه ها دخیل است؟
خوب ما هم بزرگ شده همین جامعه هستیم و انعكاس محیط به طور ناخودآگاه در ذهن هركسی تأثیر می گذارد و بهرحال آنچه كه در قالب الهام و ایده كسب می شود حاصل زندگی و حاصل هویت اجتماعی و فردی است كه در ذهن تبلور پیدا می كند.

چه میزان در رفتارها و اتفاقا هایی كه می افتد دقت می كنید و چگونه آنها در ترانه های شما اثر گذار می شوند؟
به هر حال در هر مقطع سوژه ها خود را به ما می نمایانند مثلاً همین دهه فجر من می خواستم یك كار ملی انجام بدهم البته به پیشنهاد تهیه كننده آن آقای قنبری. منتهی خواستیم این كار متفاوت از كارهای دیگر باشد و خیلی شعارگونه نباشد و تم عاشقانه ای داشته باشد. این موضوع را با استاد معلم در میان گذاشتیم و وی شعر بسیار زیبایی سرود و ما آن كار را انجام دادیم و حاصلش كاری شد بنام مژدگانی ... بهار است. كارها معمولاً براساس نیاز انجام می شود یك وقتی ممكن است شادمانی و جشن و سرود حاكم باشد و آنچه ما اجرا می كنیم در همان حال وهوا است و یك وقتی می بینید یك مصیبتی وارد می شود مثل مثلاً مصیبت «بم» كه من ترانه «سیل اشك» را در همان حال و هوا اجرا كردم.

تلخ ترین موضوعی كه سوژه ترانه هایتان شده است و در زندگی اطرافیانتان می بینید چه كاری بوده است؟
من كلاً دوست ندارم اثر تلخی از من برجایی بماند. البته تلخی ها را حس می كنم و حتی ممكن است یك ترانه غمگین بخوانم، اما در مجموع نمی خواهم ذائقه مخاطب را تلخ كنم. به همین خاطر تلاش می كنم كارهایم بیشتر نشاط آور باشد چون غم به وفور و ارزانی و به راحتی در دسترس همه هست، اما این شادی است كه گران است و به سختی به دست می آید و البته خیلی زود هم از چنگ آدم می گریزد.
با این حال بعضی از كارهایم مانند سیل اشك با آنكه می تواند غم شنونده را به دنبال داشته باشد اما انگیزه من بیشتر آن بوده كه او را به اندیشیدن وادار كنم.

چرا به دنبال سوژه های اجتماعی هستید؟
چون سوژه های اجتماعی جذاب است. جذاب به این معنا كه آدم فكر می كند هنر او بیهوده و صرفاً تفریحی نیست و یك ارزش تأثیرگذار پشت آن پنهان شده است.

یك ویژگی دیگر كارهای شما تأثیرپذیری آن از سنت ها و آداب و رسوم گذشته است كه امروزه متأسفانه كمتر به آن توجه می شود، آیا تلقی من درست است؟
من آدم سنت گرایی هستم كه به تاریخ، گذشته پیشینه ایران و نسبت به آداب، اندیشه های دینی و اندیشه های بزرگان علاقه مندم به همین خاطر در آغاز كار از موسیقی سنتی شروع كردم.
چون اگر آدم براساس پیشینه محكمی حركت كند، آینده بهتری هم در انتظارش هست. ما در مملكتی زندگی می كنیم كه دارای تمدن كهن و صاحب تفكر و اندیشه بوده است. به همین خاطر من دوست دارم كه كارهایم این اصالت را منعكس كند.

از خاطرات محله بگویید
در دوران كودكی در خیابان جیحون كوچه شهید صالحی زندگی می كردیم منزل پدربزرگم هم در انتهای جیحون مشرف به یك فضای سبز بود كه البته امروز هم به همان حالت باقی مانده است. آن محله برایم خیلی خاطر ه انگیز است.
كوچه های تنگ و باریك و بعضی از همسایه ها را هنوز بخاطر دارم. همچنین خانه خودمان با آن حوض، زیرزمین و پشت بامش. حیاط خانه برایم پر از خاطره است. یك سه چرخه داشتم كه با آن توی حیاط بازی می كردم البته اجازه نمی دادند توی كوچه یا خیابان بروم، یا شب هایی را كه روی پشت بام می خوابیدیم و ستاره ها را می شمردیم، هنوز به یاد دارم. یك فروشگاه اغذیه سنتی نزدیك منزل ما بود كه خیلی دوست داشتم و همیشه از آنجا تنقلات می خریدم حتی هفت ـ هشت سال پیش دوباره به آن فروشگاه رفتم و خرید كردم و حالا كه دوباره این خاطرات برایم زنده شد حتماً دوباره سری به آن محله می زنم. آخرین چیزهایی كه به یاد دارم روزهای اولیه شلوغی پیروزی انقلاب است. همیشه نگران بودیم اگر شب می خواستیم بیرون برویم یا كسی به منزل ما بیاید. حتی یادم می آید یك بار یك گاز اشك آور افتاده توی حیاط ما. دود حیاط را پر كرده بود و چشمانم به شدت می سوخت. مادرم مرا به زیرزمین برد و یك مقوایی را آتش زد تا آن فضا را خنثی كند. یك خاطره خیلی عجیب و جالبی هم دارم كه یك گلوله افتاد توی حیاط ما و از كنار من رد شد. یك دفعه دیدم صدایی آمد ... تق... خورد به دیوار افتاد. خیلی برایم جالب بود كه یك گلوله توی حیاط ما افتاده بود. رفتیم و برداشتم، دستم سوخت. آن موقع فكر می كردم كه اگر به كسی می خورد حتماً می مرد و شاید هم اگر كمی این طرف تر افتاده بود به من می خورد.فوری دوستم را صدا زدم و گفتم: «توی حیاط ما یك گلوله افتاده است.» آن گلوله را سال ها نگه داشتم هرچند بعدها گم شد. یادم می آید آن روزها بچه های بزرگ تر سنگر درست كرده بودند سركوچه ما و من خیلی دوست داشتم توی سنگر بروم ولی بزرگ تر ها نمی گذاشتند.
آن روزها صبح با صدای كبوترها بلند می شدیم. یك صدای خاصی داشتند. مخصوصاً شب های كه روی پشت بام می خوابیدیم یا اوقاتی كه در منزل پدربزرگم می خوابیدیم به آنها كفتر چاهی می گفتند. برج آزادی برایم خیلی جذاب بود. یا خیلی دوست داشتم به پارك ارم بروم. پارك رضوان فعلی را هم خیلی دوست داشتم.

محله جیحون یك محله سنتی با روابط سنتی بود چقدر خانواده شما در محلی شناخته شده بودند؟
پدر من در محل خیلی مورد احترام بود. چون مؤدب بود و این باعث شده بود كه ما موقعیت خیلی خوبی توی محل داشته باشیم همه با احترام با او برخورد می كردند چون از او احترام می دیدند. هیچ وقت یادم نمی آید پدرم با كسی با صدای بلند صحبت كرده باشد،

تفاوت محله هایی چون جیحون با محله ای چون خیابان گاندی كه امروز ساكن آن هستید در كجاست؟
در اینگونه محل ها افراد دوست ندارند كه مثل قدیم با همسایه ها ارتباط داشته باشند و از حال آنها با خبر شوند. الان زندگی آپارتمان نشینی آدم ها را از هم دور كرده است. زندگی آن روز از صمیمت بیشتری برخوردار بود بهرحال همه چیز در سطح بود حتی مهربانی ها. الان مهربانی ها در ارتفاع است و پراكنده نیست و شما می توانی به شخصی كه می شناسی مهربانی كنی ولی آن موقع نیاز به شناختن نبود همه با هم مهربان بودند. البته فكر می كنم هنوز هم در محله قدیمی و با اصالت این روابط حاكم باشد ولی در محله های جدید و تازه ساز به لحاظ ساختی كه دارد این مسئله به چشم نمی خورد.

Waves Waves Waves

دوست داری یه مقاله بنویسی

اگه فکر می‌کنی حرفی برای گفتن داری، می‌تونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.

برچسب ها
خاطرات مجید اخشابی جیحون پارک رضوان خاطرات مجید اخشابی خاطرات جیحون خاطرات پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات خاطرات جیحون مجید اخشابی پارک رضوان جیحون خاطرات جیحون مجید اخشابی جیحون پارک رضوان پارک رضوان خاطرات پارک رضوان مجید اخشابی پارک رضوان جیحون خاطرات مجید اخشابی جیحون خاطرات مجید اخشابی پارک رضوان خاطرات جیحون مجید اخشابی خاطرات جیحون پارک رضوان خاطرات پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات پارک رضوان جیحون مجید اخشابی خاطرات جیحون مجید اخشابی خاطرات پارک رضوان مجید اخشابی جیحون پارک رضوان مجید اخشابی جیحون خاطرات مجید اخشابی پارک رضوان خاطرات مجید اخشابی پارک رضوان جیحون جیحون خاطرات مجید اخشابی جیحون خاطرات پارک رضوان جیحون مجید اخشابی خاطرات جیحون مجید اخشابی پارک رضوان جیحون پارک رضوان خاطرات جیحون پارک رضوان مجید اخشابی پارک رضوان خاطرات مجید اخشابی پارک رضوان خاطرات جیحون پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات پارک رضوان مجید اخشابی جیحون پارک رضوان جیحون خاطرات پارک رضوان جیحون مجید اخشابی خاطرات مجید اخشابی جیحون پارک رضوان خاطرات جیحون پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات پارک رضوان مجید اخشابی جیحون خاطرات جیحون مجید اخشابی پارک رضوان خاطرات جیحون پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات مجید اخشابی پارک رضوان جیحون مجید اخشابی خاطرات جیحون پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات پارک رضوان جیحون مجید اخشابی جیحون پارک رضوان خاطرات مجید اخشابی جیحون خاطرات پارک رضوان جیحون خاطرات مجید اخشابی پارک رضوان جیحون مجید اخشابی خاطرات پارک رضوان جیحون پارک رضوان خاطرات مجید اخشابی جیحون پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات پارک رضوان خاطرات مجید اخشابی جیحون پارک رضوان مجید اخشابی خاطرات جیحون پارک رضوان جیحون خاطرات مجید اخشابی پارک رضوان مجید اخشابی جیحون خاطرات پارک رضوان جیحون مجید اخشابی خاطرات