سفرنامه اورامان تخت و هجیج

باران ملایمی می بارید... باران باشد و نوای کردی و تو مسافر جاده ای که یک وجب از رنگ خاکی زمین پیدا نباشد... تو باشی و کوه هایی که سبزِ سبز در چشم بنشینند و تپش قلب را تندتر کنند... طبیعت بکر و جاده ی پر فراز و نشیب گردنه ی ژالانه باشد و تا چشم کار می کند مناظر بدیعی که به قدر وسع بیننده، احساس ناب می پرورند... چه حظی می برد چوپانی که چنین قلمرویی داشته باشد... با یک چوبدست و یک سگ وفادار بخت یار می شود و فرمانروایی برقرار...

اورامان تخت یکی از ده ها روستای پلکانی اورامانات است. به همین دلیل به این منطقه هزار ماسوله هم می گویند. شنبه بود و نزدیک غروب که به اورامان رسیدیم. مراسم کومسای چهارشنبه و پنج شنبه برگزار شده بود و کارمند هتل از هیاهوی روزهای قبل خسته بود. اتاقی گرفتیم و بعد از کمی استراحت رفتیم تا منظره شب روستا را تماشا کنیم. سه پایه دوربین را نبرده بودیم و عکسهای شب جالب از آب در نیامدند. برای محافظت از نمای روستا، هتل را کمی دورتر ساخته اند. صبح بعد از صبحانه برگشتیم به روستا.

روستای اورامان تخت

صف نانوایی – نان لواش جای نان های محلی را گرفته!

نام دخترک را فراموش کرده ام...

بانویی دم در مغازه اش نشسته بود و گیوه می بافت... می گفت فقط سطح رویه را می بافد و هر گیوه یک هفته وقتش را می گیرد.

تابلوهای تبلیغاتی را که بخوانید، بلافاصله متوجه خواهید شد که روستا بر اساس نیاز گردشگران تغییراتی داشته که حالت بکرش را تحت تاثیر قرار داده است. تابلوی کارت شارژ ایرانسل بیشتر تکرار می شود از تابلوی کلانه با دوغ که غذای سنتی اورامان است...  

در عوض، چیزی در اورامان هست که در ایران به این شدت یافت نمی شود. اکثر خانه ها را مزین به گلدان های گل خواهید یافت... از نمای نه چندان مدرن خانه ها اگر چشم پوشی کنید، گل دوستی شان بدون اغراق لمس خانه های اروپایی را القا می کند.

همان سنگهایی که از کوه می تراشند، دیوار خانه هایشان می شود...

بیایید برویم به زیارت پیر شالیار... پیر عزیزی که اهالی مقدسش می دارند. اهالی معتقدند که اورامانات ۹۹ پیر داشته که پیر شالیار به سبب داشتن کرامات از همه معروف تر است. سالی دو بار (در بهار و زمستان) آیین پیر شالیار اجرا می شود. مراسمی که با قربانی کردن گوسفند نذری و نواختن دف و رقص سماع همراه است و مردم و گردشگران را از دور و نزدیک، اینجا دور هم جمع می کند.

صدها تکه پارچه، به نیت آرزوهای خالصانه گره خورده و شده اند روایت ساکت داستانهای پر آب چشم...

این در و دیواری که در تصویر پیداست، از سنگ عزیزی محافظت می کنند که به سنگ کومسای معروف  است. تا چهار سال پیش سنگ، حصاری نداشته... نمی دانم چه چیزی موجب گزند خاطرشان گشته که محصورش کرده اند.

سمت چپ تصویر، یک کلنگ قرار دارد که هر سال در مراسم کومسای (مراسم بهاره پیر شالیار) برای  کندن  بخشی از سنگ از آن استفاده می شود. ظاهرا سنگ هر سال بعد از کنده شدن باز هم رشد می کند و از این رو اهالی معتقدند که سنگ مقدسی است.

این غار سنگ چین، محل عبادت پیر شالیار بوده است. دیوارش تاقچه هم داشت. تاریک، خنک و سرشار از سکوت.

نمای اورامان تخت از آرامگاه پیر شالیار

صبح از جلوی این خانه که می گذشتیم، بانوی خانه داشت دیگی را هم می زد که در سمت چپ پایین تصویر پیداست. آرامش خانه سبب شد دلم بخواهد برای ساعتی میهمانشان باشم. هنگام برگشت، چند آقا توی حیاط، زیر سایه درخت، صندلی گذاشته بودند و نشسته بودند. دوست نداشتم آرامش گفتگوی صمیمانه شان را بر هم بزنیم؛ با این حال اجازه گرفتیم و وارد شدیم. با مهربانی صندلی ها را به ما تعارف کردند و خودشان هر کدام جایی روی زمین چمباتمه زدند. استکانی چای میهمانشان بودیم و بعد از نیم ساعت گپ دلنشین برخاستیم.

بدون شرح

اورامان دو مسجد دارد. مسجدی که در تصویر پیداست ظاهر بسیار گیرا و چشم نوازی دارد. به دلیل کمبود وقت نتوانستیم برویم و داخلش را ببینیم. چه حیف! راننده ای که به پاوه بردمان، می گفت داخل مسجد بسیار زیباست...

آخرین تصاویر از اورامان

به هتل برگشتیم تا وسایلمان را برداریم و راهی پاوه شویم. سراغ کلانه را گرفتیم؛ گفتند فقط صبحها طبخ می شود. خوردن کلانه در اورامان قسمتمان نشد. از اورامان به پاوه دو مسیر هست. راه نزدیک تر که از خود روستا می رود خاکی است و به همین دلیل رسیدن به پاوه دو – سه ساعتی بیشتر زمان می برد. برای رفتن از راه آسفالته باید از همان جاده مریوان برگشت تا به خروجی جاده پاوه رسید. با راننده صحبت کردیم تا سر راه، روستای هجیج و آبشار بل را ببینیم و بعد به پاوه برویم. به شرط پرداخت  ۴۵۰۰۰  تومان موافقت کرد.

در راه رسیدن به هجیج، شاهد عملیات احداث سد داریان بودیم و هنوز نمی دانستیم آبشار بل قرار است  زیر سد برود...

روستای هجیج

آرامش در تک تک پنجره های سبز آبییش جاری ست...

شجره نامه اش می گوید پسر امام موسی کاظم است و برادر امام رضا...

تا عکس استاد نجار را می گرفتم، بوی تراشه های چوب در جانم نشست.

زیبایی بی آلایش این کوچه را بسیار دوست داشتم.

خیلی گرسنه بودیم و در همین کوچه داشتیم راه می رفتیم که درِ باز خانه ای توجه مان را جلب کرد. بانویی داشت نان یخه می پخت. پرسیدم برای فروش هم دارید؟ پاسخ داد: خیر و ۴ تا نان را تا زد و کف دستم گذاشت... 

چله خانه کوسه هجیج

هنوز دو ستون قدیمی که خود کوسه هجیج درست کرده همانجا به چشم می خورد و گواهی قدمت بناست.

متولی چله خانه – یک تسبیح چوبی دست ساز به رضا هدیه داد.

 

همین طور که نمای کلی روستا را می نگرید به پایین تصویر هم دقت کنید:

 

خانه های پایین تر را دارند تخریب می کنند. ظاهرا قرار است خانه های پایین روستا زیر آب بروند. چه حیف از روستا نشینان با صفایی که آواره می شوند و معصومیتی که از دست می رود...

 

وقتی به سراغ راننده رفتیم، گفت که به خاطر احداث سد، راه آبشار بل بسته است و باید از همان مسیری که آمده ایم به سمت پاوه برویم. حیف شد. احتمالا دیدن آبشار بل، دیگر قسمتمان نخواهد شد... با رسیدن به پاوه، از راننده کم حرفمان خداحافظی کردیم و رفتیم تا رستورانی بیابیم و بعد از خوردن ناهار به سمت غار قوری قلعه به راه بیفتیم...

 

پی نوشت:

- هورامان یعنی سرزمین اهورایی... هور یعنی خورشید.

- آبشار بل که از چشمه ای به همین نام سرچشمه می گیرد، یکی از پر آب ترین و با کیفیت ترین آب معدنی های دنیاست و خروجی آن بیش از ۱۱۰۰ لیتر آب در ثانیه است، به رودخانه سیروان می ریزد و در نهایت راهی عراق می شود.

Waves Waves Waves

دوست داری یه مقاله بنویسی

اگه فکر می‌کنی حرفی برای گفتن داری، می‌تونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.