سفرنامهای از مسیر خلخال به اسالم
روز اول؛ گم شدن در دریای مه
چهارشنبه شب از تهران به سمت خلخال حرکت کردیم و صبح خیلی زود ابتدای پارک جنگلی خلخال بودیم. کوله سنگین بیست کیلویی همراهم بود که با لباس گرم، کیسه خواب مناسب، زیرانداز کیسه خواب و چادر، چادر دو نفره ضد باران و معادل شش هفت وعده غذای فاسد نشدنی و برخی تجهیزات طبیعت گردی دیگر پر شده بود. البته لازم است که بگویم یک نفر راهنما با جی پی اس هم همراهمان بود. شما هم اگر میخواهید این سفر را شروع کنید باید همه این تجهیزات را فراهم کنید و با یک لیدر کاربلد هماهنگ باشید. نقشه مسیرهای مختلف( Tracks ) جی پی اس این مسیر را به راحتی در اینترنت پیدا خواهید کرد اما پیدا کردن راه از روی این مسیرها کمی نیاز به مهارت کار کردن با جی پی اس و مسیریابی دارد. به همه اینها آمادگی بدنی نسبتا خوب را هم اضافه کنید. بعد از صبحانه، مسیر را شروع کردیم. شروعی که با یک شیب نسبتا تند تا ارتفاع حدودا 2100 متری اوج گرفت. همزمان مه غلیظی کل فضا را در بر گرفت طوری که به معنای واقعی کلمه چشم، چشم را نمیدید. نمیدانم آیا قدم زدن در چنین فضایی را تا حالا تجربه کردهاید یا نه ولی باید بگویم که تجربه بینظیری است. با نزدیک شدن به ظهر از غلظت ابرها کم شد و مناظر اطراف یکی پس از دیگری از پس پرده مه بیرون میآمدند و با زیبایی خیال انگیزشان دلبری میکردند. دشتها و تپههای سبز رنگ که شاید نظیرشان را تنها در کارت پستالها دیده باشید. از بعد از ظهر کم کم وارد جنگل انبوهی شدیم. جنگلی به این وسعت دید را برای مسیریابی بسیار کوچک میکرد و از طرف دیگر مناظر بدیعی عرضه میکرد.فراموش نکنید که اگر قصد ماجراجویی دارید باید خیلی مواظب طبیعت و ساکنانش باشید. چرا که یک اشتباه کوچک از طرف شما میتواند به خسارت جبران ناپذیری برای منطقه بیانجامد.
پیش به سوی کمپ اول
اما وقتی از کوله بیست کیلوئی حرف میزنیم دقیقا از چه سخن میگوییم؟ شما فکر کنید یک بار بیست کیلویی روی شانههایتان را باید سه یا چهار روز با خودتان حمل کنید. نکته اولش این است که هرچه کولهتان مرغوبتر باشد میتواند تحمل سنگینی را برایتان آسانتر کند. از طرف دیگر چیدمان صحیح تجهیزات داخل کوله هم میتواند روی این موضوع موثر باشد.
نکته آخر هم این که بیشتر بار باید روی کمر بسته شود و فقط حدود 30 درصد آن باید روی شانهها باشد. این موارد را در بستن کوله بار سفر رعایت کنید تا سبک بارتر راهی طبیعت شوید.حدود عصر در بین جنگل یک فضای وسیع پوشیده شده با چمن پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم همان جا کمپ اول را برپا کنیم. همزمان با برپایی چادرها باران نسبتا شدیدی شروع به باریدن گرفت. چند ساعتی تا بند آمدن باران درون چادرها ماندیم و بعد آتشی افروختیم و شروع به آماده کردن وعده غذایی شدیم. خوش شانس بودیم که با تاریک شدن هوا آسمان هم صاف شد و میشد با چشم غیرمسلح کهکشان راه شیریمان را دید. برای همین تا پاسی از شب کنار آتش ماندیم و از منظره آسمان شب لذت بردیم. آسمانی که ستارگانش تنها در چند متری بالاسر دیده میشد.
روز دوم؛ دشت گلهای صورتی
صبح روز بعد از خواب آرامی که به دلیل خستگی روز گذشتهاش داشتیم بیدار شدیم بساط صبحانه در دل طبیعت را هم به کمک همسفران فراهم کردیم و در وصف املت آتش پز چه چیزی میتوانم بگویم که حق مطلب را ادا کرده باشم؟ بگذریم. بگذارید هیچ نگویم. بعد از بستن دوباره کولهها راهپیمایی را برای بار دیگر شروع کردیم. حدود یک ساعت بعد به منظرهای حیرت انگیز رسیدیم. دشتی وسیع که تا چشم کار میکرد پر از گلهای کوچک صورتی رنگ بود. صورتیای که به آسمان پررنگ آسمان وصل میشد. من از دیدنش سیر نمیشدم. اینقدر که نیم ساعت نشستیم و کلی عکاسی کردیم. اگر شما هم راهی این مسیر شوید حتما تجربههای شگفت انگیزی از طبیعت خواهید داشت که بعدها با مرور عکسهایتان جان دوبارهای میگیرند. طرفهای ظهر به یک رودخانه جنگلی رسیدیم. کنار همان رودخانه بساط نهار را به پا کردیم و استراحت کوتاهی کردیم. وقتی بدن به حمل بار اضافه عادت کند به محض کم شدن آن وزن اضافه چنان احساس سبکیای به آدم دست میدهد که حس پرواز را تداعی میکند. این تجربه را هر باری که برای استراحت کولهمان را زمین میگذاشتیم تکرار میکردیم و لذت میبردیم. گاهی خستگی اجازه لذت بردن از زیباییهای دور و بر را میگرفت ولی برای به یاد آوردنشان تمرین میکردم، با همه این احوالات هنوز از دیدن عکسهای این مسیر حیرت زده میشومدوباره بعد از سه ساعت راهپیمایی این بار نزدیک یک روستا در دل جنگل کمپ زدیم و از استخر پرورش ماهیای که آنجا بود ماهی تازه قزل آلا خریدیم و کباب کردیم.
روز سوم؛ شیرجه در دریاچه ماجراجویی
روز سوم را در حالی آغاز کردیم که صبحش روی تابی که به درخت بسته بودیم کلی هیجان نه چندان کاذب تولید کرده بودیم. این بار در دل جنگل انبوه یک رودخانه خروشان پیدا کردیم و قبل از نهار یک آب تنی حسابی هم کردیم که زبان از گفتن شدت لذتی که این آب تنی زیر پوست تزریق میکرد قاصر است.
بعد از نهار دیگر تا اسالم راه زیادی باقی نمانده بود. و حدود عصر به شهر رسیدیم. با یک عدد نیسان تا کنار ساحل دریای خزر آمدیم که خودش به اندازه جنگل نوردی هیجان انگیز بود. آنجا هم کمپ آخر را برپا کردیم و چون دیگر به شهر رسیدیم به طرز لاکچری طوری شام خوردیم و دلی از عزا در آوردیم و در نهایت صبح فردایش به سمت تهران حرکت کردیم.
دوست داری یه مقاله بنویسی
اگه فکر میکنی حرفی برای گفتن داری، میتونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.