سفرنامه دیدار با دره جن ها در کال جنی طبس

به گزارش بزنیم بیرون ، نامش کال جنی است و ناگفته پیداست که چه جور جایی است؛ دره ای از برای جن و پری! اصلا" اسمش خوف توی دل آدم می اندازد. توی باغ گلشن از هرکسی آدرس دقیقش را میپرسیم نمیداند و میگوید ما را چه به جایی که قلمروی جن و زار است. همینجوری اش هم برای اینکه به سراغمان نیایند هزار ورد و دعا میخوانیم چه برسد به اینکه با پای خودمان به سراغشان برویم... و آنقدر میگویند که ما را از رفتن منصرف کنند ولی نمیدانند که ما تنمان میخارد برای این بازیها! با این حرفها هم منصرف که نمیشویم هیچ، تازه هیجان و عطشمان هم برای دیدن بیشتر و بیشتر میشود.

خب بیایید تا هوا تاریک نشده زودتر راه بیفتیم. نکند فکر میکنید از تاریکی میترسیم!! نه به خاطر عکسها میگویم حیف است که عکسهایمان در تاریکی خوب از آب درنیاید وگرنه ما که از آن بیدها نیستیم که با این بادها بلرزیم!

  برای رسیدن به کال جنی که در 35 کیلومتری شمال طبس واقع است مسیر روستای ازمیغان را درپیش میگیریم. اما نرسیده به ازمیغان یک جاده فرعی سمت راست بی نام و نشان را در پیش گرفته، حدود پنج کیلومتر پیش میرویم در نهایت به جایی میرسیم که سه نخل سربریده شاخصه اش است. نخلها را رد میکنیم و به یک سنگچین میرسیم اینجا دیگر دره قابل دیدن است. شکل عجیب و غریب دیواره های دره نوید رسیدن میدهد. با دیدن دره از همین بالا هنوز وارد دره نشده، خوف تمام وجودمان را فرا گرفته.

 برای ورود به دره دو راه وجود دارد هم میتوان از کنار سنگچین وارد دره شد و هم میتوان راه را تا انتهای جاده و تا کوه ادامه داد و از همانجا وارد دره شد. ما راه دوم را که شیب کمتری دارد انتخاب میکنیم. اولین توصیه ام به دوستان این است که برای دیدن چنین دره ای حتما" به صورت گروهی سفر کنید حتی اگر به جن و ازمابهتران هم اعتقادی نداشته باشید.

همان ورودی مسیر، متوجه میشویم که با طبیعتی منحصربفرد سروکار داریم؛ طبیعتی خاص که نمونه اش را در هیچ جای دیگری ندیده ایم؛ دره ای سرد و خاموش در پهنه داغ کویر جایی که به گواه محلی ها قلمروی ارواح و اجنه میباشد.

زمین شناسان اما اینجا را مینیاتوری از دره گرندکانیون امریکا میدانند. چندان هم بیراه نگفته اند چراکه این دره دیوارها و ستونهایی عجیب و غریب در دل خود دارد؛ ستونهایی که سازندگانش نه تیشه انسان که باد و ٱب و خاکند.

دیواره های دره بر اثر فرسایش به اشکال انتزاعی زیبا و عجیبی درآمده اند و مسیری دالان مانند را ایجاد نموده اند. در بعضی قسمتها این دالان آنقدر باریک است که عبور دو نفر به طور همزمان میسر نیست.

 تا اینجای مسیر هیچ نشانی از زندگی نیست نه گیاهی نه بال زدن پرنده ای انگار این دالانهای رعب آور تمام زندگی را در کام خود فرو برده اند. تنها صدای هوهوی باد است که گاه در دالانها میپیچد و دلهره عبور از قلمروی اجنه را بیشتر و بیشتر میکند.

 این دالانها و منافذ بین دیواره ها جان میدهد برای کمین کردن و ترساندن همراهان دیگر! یکی از همراهان شوخ طبع و بازیگوش ما که صد قدمی جلوتر از بقیه است ناگهان جیغ بنفشی سر میدهد و دوان دوان به طرف ما می آید و داد میزند جن!!!

چند نفری هم لای منافذ دیوار مخفی میشوند و تا بقیه از راه میرسند با صدای مهیبی آنها را میترسانند. همین بازیهای کودکانه شاید هیجان انگیزترین و به یاد ماندنی ترین بخش از خاطرات این سفرمان باشد. هنوز وقتی قیافه دوستی را که وحشتزده به طرفمان میدوید و جن جن میکرد را به یاد می آورم به سختی جلوی خنده ام را میگیرم.

 با همین شیطنت های کودک درونمان، دالانهای تنگ و تاریک را طی میکنیم و میرسیم به جایی که تابلوی مینیاتوری رنگ عوض میکند. ناگهان طبیعت از مردگی بیرون می آید و سبزینگی و لطافت جای خشکی را میگیرد و ما با دیدن نیزاری سرسبز و زیبا درکنار چشمه ای جوشان و جویی روان شگفت زده و حیران میشویم. حیران از این که این سبزینگی و طراوت از کجای دره ای که بوی مرگ از آن برمیخیزد میجوشد.

اینجا بوم نقاشی مینیاتوری ما آنقدر زیبا و دلربا است که بیشتر همراهان ترجیح میدهند همینجا پای چشمه و نیزار بنشینند و با تنقلاتی که در کوله دارند خوش بگذرانند. ولی چند نفر از ما مایلیم که راه را ادامه دهیم چون شنیده ایم که اوج زیبایی و عظمت دره در پس همین نیزار است.

پس راهمان را در امتداد جوی ادامه میدهیم؛ راهی صعب العبور در لبه های باریک جوی که حتی جرات نگاه کردن به پایین را نداریم تا همنشینی آبی آسمان را در آبی زلال جوی ببینیم. انگار که جوی، آبی آسمان بالای سرمان را قاب گرفته.

بالاخره به جایی میرسیم که اوج زیبایی و شگفتی دره است جایی که هنر آب و باد و خاک چنان شاهکاری خلق کرده که ما را انگشت به دهان میکند.

حالا برای ورود به دره دوم باید کمی جسارت به خرج داد و وارد دره ای که در دل کال جنی است شد واضحتر بگویم باید یک طبقه دیگر به اعماق زمین فرو رفت.

عمق دره حدود سه چهار متر است که میتوان از تخته سنگهای درون آن برای ورود کمک گرفت. اول همسرم میرود و آن پایین می ایستد و بعد دست مرا میگیرد و مرا نیز به پایین دره میکشد.

 وای خدای من اینجا دیگر کجاست اصلا" نمیتوانم زیبایی اش را وصف کنم!!! چطور دوستان ما آن نیزار را به چنین شاهکاری خارق العاده ترجیح دادند؟

پس از رسیدن به پایین ترین طبقه دره وارد تالاری عجیب و غریب میشویم که عبور آب از دره خلل و فرج بسیار زیبایی را در آن پدید آورده. جنس دیواره ها در اینجا دیگر خاکی و آبرفتی نیست بلکه از جنس سنگ و صخره ای است.

اینجا نیز پس از پیمودن چند راهرو و تالار و عبور از تنگنای ستونهای بلند، وارد فضایی بازتر میشویم که شبیه همان مسیری است که تا نیزار طی کرده بودیم. دل کندن از این طبیعت خاص و منحصربفرد کار آسانی نیست دلم میخواهد این راه را نیز ادامه دهیم تا به آن موجودات خوفناک قصه ها برسیم.

افسوس که همراهانمان آنسوی نیزار منتظر ما هستند. نباید آنها را چشم به راه و نگران گذاشت. خورشید کم کمک دارد در انتهای افق گم میشود تا یکساعت دیگر تاریکی شب دره خاموش و سرد ما را درکام خود فرو میبرد.

کسی چه میداند شاید آن موجودات خوفناک واقعا" در دل این روزنه ها و شکافهای این دره خاموش خانه داشته باشند. شاید آن ارواح سرگردانی که روزگاری چله نشین سوراخهای گبری کوه بوده اند همین حالا نظاره گر ما غریبه ها باشند. پس تا نیامده اند و ما را افسون جادوی خودشان نکرده اند بهتر است قلمروشان را ترک کنیم.

Waves Waves Waves

دوست داری یه مقاله بنویسی

اگه فکر می‌کنی حرفی برای گفتن داری، می‌تونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.