قهوه خانه در روزگار گذشته و حال

به گزارش بزنیم بیرون ، قهوه خانه ها در گذر زمان همان گونه که با شاهنامه خوانی و داستان سرایی و نقالی در ترویج تاریخ و فرهنگ و ادب و نیز تبادل افکار و معرفی آثار در ایامی خاص نقش مهمی را ایفا کرده اند در برهه ای نیز به خاطر برپایی دود و دم در بسیاری از آنها و حضور افراد ناباب اعتبار خود را از دست دادند که شاید در تغییر نام قهوه خانه به چایخانه هدف تنها یکسان سازی نام و ماهیت پذیرایی این حرفه نبوده بلکه بخشیدن هویتی مورد قبول تر نیز مدنظر قرار داشته است. اما با وجود تبلیغات و تاکیداتی که به عمل آمد نام جدید هرگز نتوانست آن گونه که باید و شاید جای نام اولیه را بگیرد همچنان که تغییر نام و تلاش در جهت بازگشت «قهوه خانه» به دوران پر رونق و پرآوازه گذشته نیز موثر نیفتاد.

آغاز به کار
در مورد قدمت، چگونگی و زمان برپایی قهوه خانه در ایران اطلاعات دقیق و روشنی وجود ندارد و در نتیجه نظرات متفاوتی مطرح گردیده است هم چنانکه به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی گفته می شود که این حرفه از بیرون مرزها به ایران وارد شده و به سرعت با آداب و سنن ایرانی گره خورده و رنگ و قالب وطنی به خود گرفته است.

جمعی عقیده دارند که براساس آثار و شواهد موجود برپایی قهوه خانه، از حدود ۴۰۰ سال قبل در ایران شکل گرفته و جمعی دیگر عمر آن را افزون تر محاسبه می کنند همچنین گفته می شود

قهوه خانه در ایران به سال ها قبل از ورود چای بازمی گردد و اولین بار دو برادر آلمانی که برای آموزش ارتش به ایران آمده بودند آن را افتتاح کردند و در آن قهوه می فروختند. سال ها بعد و با کشت چای در شمال ایران که سوغات کاشف السلطنه از هند بود، هرچند قهوه خانه هنوز همان «قهوه»خانه بود اما چای خوش طعم و خوش عطر ایران که به مراتب از اجداد هندی خود نیز مرغوب تر بود جای قهوه را گرفت.

نخستین قهوه خانه ها در ایران، در دورة صفویان، و به احتمال زیاد در زمان سلطنت شاه تهماسب (۹۳۰ ۹۸۴ق)، در شهر قزوین پدید آمد و بعد در زمان شاه عباس اول (۹۹۶ ۱۰۳۸ق) در شهر اصفهان توسعه یافت.

این شهر دومین مکانی است که در آن «قهوه خانه» دایر شده است و اصفهان یکی از مهمترین استان های کشور در گسترش قهوه خانه ها بوده و نیز قهوه خانه ها، محلی برای تجمع مردم و رد و بدل کردن اطلاعات و طرح مباحث اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بوده است.

گفته می شود شاه عباس صفوی برخی میهمانان مهم خود را به قهوه خانه ها می برده و در آنجا پذیرایی می کرده است و در این باره استان های بسیاری وجود دارد از جمله آن که وی با لباس مبدل ساعاتی از شبانه روز را با حضور در قهوه خانه ها به کسب اطلاعات دقیق از وضع معیشت و مشکلات و مسایل مردم و ارزیابی از ماموران حکومتی می پرداخته است.

انتقال پایتخت از اصفهان به تهران که در زمان آقامحمدخان قاجار انجام گرفت موجب گسترش بیشتر قهوه خانه ها گردید و براساس اسناد موجود در آن زمان در شهر تهران که جمعیتی حدود ۲۵۰ هزار نفر داشته تعداد قهوه خانه ها به ۴ هزار و ۳۰۰ تا ۴ هزار و ۵۰۰ باب رسید که این خود نشان از رونق و اهمیت قهوه خانه در جامعه آن روزگار است.

در دوران ناصرالدین شاه باز هم تعداد قهوه خانه ها افزایش یافت و آنها که ابتدا در بازارها و محله ها و در کنار مجموعه ای از واحدهای صنفی مهم مانند نانوایی، قصابی، بقالی و سبزی فروشی، حمام و... بازارچه ای را با هم به وجود آورده بودند. قهوه خانه دامنه فعالیت خود را به خیابان ها و محله های شهر، مراکز تجمع پیشه ها، کارگاه های صنعتی، کارخانه ها، مسافرخانه ها، مراکز حمل و نقل مسافر، مدخل شهرها، پیرامون دروازه ها و منزلگاه های میان شهر گسترش دادند. و تعداد زیادی قهوه خانه با فاصله های دور و نزدیک از یکدیگر ساخته شد.
 

جامعه سنتی

شهرهایی مثل اصفهان و تهران یکی از مراکز مهم شکل گیری قهوه خانه ها بود. البته این موضوع بی دلیل نیست و چون قهوه خانه ها بخشی از نیازهای سیاسی جامعه را برطرف می کرد و مردم در این مکان ها به تبادل نظرهای سیاسی و اجتماعی خود می پرداختند، شهرهای مهم آن زمان چون تهران و اصفهان بهترین محل برای شکل گیری قهوه خانه ها بود.

در جامعة سنتی قدیم، زورخانه نهادی مقدس برای پروردن تن و اندام و نیرومند کردن اندیشه و اخلاق بود. پس از جا افتادن قهوه خانه در میان مردم، زورخانه و قهوه خانه دو نهاد پیوسته و نزدیک به هم را در راه تقویت روحیه ملی و مذهبی مردم در جامعه شکل دادند. فضای زورخانه و قهوه خانه هر دو از هوای عطرآگین و نیروبخش خصلتهای پهلوانی و سلحشوری و رفتار و اخلاق جوانمردی و ایثارگری آکنده بود.

در و دیوار ساختمان زورخانه و قهوه خانه با نقش و نگارهائی از پیکرة پهلوانان اساطیری، حماسی و ملی و مذهبی، صورت شاهان افسانه ای و تاریخی، پهلوانان و جوانمردان جامعه پوشیده بود. سردم نشین زورخانه مرشدی بود که پیمانه های شعرش را از چشمة فیاض شاهنامه و مهر شاه مردان امیر مؤمنان پر می کرد و به پهلوانان می نوشانید. نقال قهوه خانه نیز مرشدی بود که حلقه نشینان مشتاق پای سردم را با آب زلال همین سرچشمه های زلال، یعنی داستانهای حماسی ملی و دینی، شستشو می داد.

زورخانه کاران و قهوه خانه نشینان چشم وگوششان پیوسته با شکل و شمایل پهلوانان تاریخ قومی و دینی و وصف بیان دلاوریها و مردانگیهای حماسه سازان در تماس بود و هر چه می دیدند و می شنیدند قصة قهرمانیها و رادمردیها بود و بس.

زورخانه کاران و قهوه خانه روها (بعد از این که قهوه خانه به مرور نهادی همگانی و مردمی شد) همه اهل پیشه بودند و به تودة مردم کوچه و بازار تعلق داشتند. پیشه ورانی بودند از جمع بزاز، حلاج، دباغ، نداف، کفاش، نقاش، کلاهدوز، سلاخ، کله پز، نانوا، ماست بند، مسگر،رزاز، نجار، آهنگر، قفل ساز، خیاط، صحاف، قناد، طواف، خراط و ... این مردان در گود زورخانه تن را با «میل» و «کباده» و «سنگ» و «تخته شنا» و روان را با آداب و اخلاق جوانمردی ورز می دادند، و در عرصه ی قهوه خانه اندیشه را با شعر و قصه و داستان، بازگوئی و تکرار داستان نبردهای رستم دستان، با پهلوانانی چون اسفندیار و سهراب، و جنگهای امیر مؤمنان با اهریمنان دین و مذهب می پروردند.

بعضی از قهوه خانه ها را قهوه چیانی می گرداندند که از پهلوانان و ورزشکاران باستانی کار زورخانه، و از دسته لوطیان جوانمرد، و فتیان ایثارگر یا از پا افتادگان زورخانه به شمار می رفتند. شماری از نقالان و شاهنامه خوانان و سخنوران و غزل خوانان قهوه خانه ها وابسته به سلسله های فقر و درویشی و شماری از آنان از پهلوانان گود زورخانه و بیشترشان اهل پیشه و کسب بودند. از این روست که می بینیم زورخانه و قهوه خانه در جامعه سنتی ایران همسو با هم در راه آموزش مبانی اخلاق پهلوانی و خصلتهای جوانمردی به مردم گام می سپرده اند.
 

اثرگذاری ها

قهوه خانه در جامعه ایران، تحول و دگرگونی بزرگی در شکل گردهمائیهای مردم و شیوة گذراندن اوقات فراغت و نوع سرگرمیهای آنان فراهم آورد. مردم از هر قشر و گروه هر روز، پس از دست کشیدن از کار روزانه، و در ایام و اوقات بیکاری در قهوه خانه ها جمع می شدند و ساعتها به گفتگو باهم و تبادل نظر دربارة کارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی می پرداختند. اهل حرف و صنعتگران و کارورزان، بعضی از قهوه خانه ها را پاتوغ صنفی خود کرده بودند و در گردهمایی هایشان مسائل صنفی و شغلی را در میان می گذاشتند و به کاریابی و کارگشایی می پرداختند. مردم بسیاری از گرفتاریهای خانوادگی و محلی و مسائل مادی خود را در نشستهای دوستانه ای که در قهوه خانه ها ترتیب می دادند مطرح و گره گشائی می کردند. در مجالس شبانة قهوه خانه، به خصوص شبهای ماه رمضان که آئینهای سخنوری و مرثیه سرائی و نقالی و شاهنامه خوانی و بازیهای قهوه خانه ای در آنها برگزار می شد، معمولاً جمع زیادی از اهالی محل و مردم محله های دیگر شرکت می کردند و در یک محفل انس و دوستی و فضای فرهنگی و ادبی باهم ارتباط برقرار می کردند. به اینگونه بود که قهوه خانه ها به صورت یک نهاد اجتماعی فرهنگی درآمد و مکتب و مدرسه ای شد برای پرورش استعدادهای ادبی و هنری و آموزش فرهنگ و ادب سنتی به عامه مردم جامعه.

در نهاد قهوه خانه دو مکتب مهم از هنرهای کلامی و تجسمی، یعنی نقالی و سخنوری (هنر کلامی) و نقاشی (هنر تجسمی) رشد و بالندگی یافت و در هریک از این هنرها هنرمندان بزرگی تربیت شدند.

کار نقالی و سخنوری و نقاشی در قهوه خانه ها چنان رونق گرفت که بسیاری از استعدادهای ادبی و هنری را از میان تودة مردم به خود جذب کرد. نقالان از راه داستانسرائی و شاهنامه خوانی و نقاشان قهوه خانه از طریق به تصویر در آوردن نقشهای قهرمانان حماسی و مذهبی، وقایع اسطوره ای و تاریخی، و سخنوران با ترتیب مجالس شعرخوانی و مناظره، نقش بزرگ و مهمی در آشنا کردن مردم با میراث فرهنگی و ادبی ایران از دوره های باستانی و اسلامی داشتند.

نهاد قهوه خانه توانست این یادمانها را تا چند دهة پیش در جامعة ایران و میان عامه مردم زنده و پایدار نگهدارد.
 

ارتباطات سمعی و بصری

گروه نقالان و سخنوران و نقاشان تا بودند همچون یک وسیلة ارتباطی نیرومند در جامعة سنتی ما عمل می کردند و با توش و توان خود رشته های پیوند تاریخی فرهنگی را از راه ابلاغ معارف قومی و مذهبی به صورتهای گوناگون در میان نسلها، استوار و محفوظ نگه می داشتند. از زمان توسعة بده بستانهای تجاری و صنعتی و فرهنگی ایران با کشورهای خارج، به خصوص کشورهای اروپائی و گسترش نظام ارتباطات سمعی و بصری در جامعه های شهری، و ورود رادیو و تلویزیون به قهوه خانه ها، این نهاد اجتماعی و فرهنگی اندک اندک اعتبار و ارزش پیشین خود را از دست داد.

این زمان قهوه خانه رشته های پیوند فرهنگی خود را با گذشته و سنتهای گذشتگان گسسته است. عاملان انتقال فرهنگ و هنرکهن، یعنی شاهنامه خوانان و نقالان شیرین سخن قصه گو، و سخنوران خوش قریحة شعردان و نقاشان چیره دست نقش پرداز از این مدرسه و مکتب بیرون رانده شده اند. در نتیجه قهوه خانه به صورت واحدی بی هویت درآمده و از بار اجتماعی فرهنگی نیرومند گذشته تهی گشته است.

امروزه بیشتر قهوه خانه های ما دکه ای شده اندبرای لمیدن و خور و نوش و دود و دم و کارهای دیگر.

و بعد ...

«عبدالله جبل آملی»، کارشناس عالی سازمان میراث فرهنگی دراین باره به میراث خبر می گوید: «پیش از انقلاب و با تغییر شرایط آداب و رسوم قهوه خانه ها، وجه این مکان های اجتماعی دچار دگرگونی شد و آن فضای تبادلات روزمره مردمی به محلی برای تجمع افراد بیکار و گاهی فاسد بدل شد. این موضوع بهانه ای برای بستن قهوه خانه ها گردید و به این ترتیب بسیاری از آن ها تعطیل شدند.»

این ماجرا تا انقلاب و حتی پس از آن نیز ادامه داشت و همین طور تعداد قهوه خانه ها کم می شد. اما در اصفهان تلاش هایی برای برپایی قهوه خانه های سنتی با محوریت گردشگری و تجمع افراد مقبول اجتماعی انجام گرفت که البته نتایج کوتاه مدتی داشت.

جبل آملی دراین باره می گوید: «از جمله این قهوه خانه ها می توان به راه اندازی قهوه خانه پل خواجو و پل جویی اصفهان اشاره کرد. هرچند این قهوه خانه ها در ابتدا فعالیت خوبی را شروع کردند و حتی یکی از آن ها با معیارها و ابزار قهوه خانه ای راه اندازی شد اما دوام نیاوردند و به مرور زمان تعطیل شدند.»

جبل آملی می گوید: «قهوه خانه در اصفهان زیاد بود اما بعضی از آن ها شاخص بودند. تصاویری که از میدان نقش جهان در دوران قاجار گرفته شده نشان می دهد که نزدیک سردر قیصریه قهوه خانه ای بوده که تا چندین سال به فعالیت خود ادامه داده است و احتمالا به مرور زمان بسته شد. همچنین مشابه این تصاویر از خیابان چهارباغ نشان می دهد که یکی دو قهوه خانه هم در این خیابان بوده است که آن ها نیز سرنوشتی مشابه قهوه خانه میدان نقش جهان داشتند.»

گفته می شود که در برخی از این قهوه خانه های تاریخی که امروز از بین رفته اند شاهنامه خوانی و نقالی می شده است و حتی برخی از آن ها به نقاشی های زیبای قهوه خانه ای آراسته شده بودند. جبل آملی می گوید: «بر اساس اطلاعات موجود تاریخی مردم جمعه ها به این قهوه خانه ها می رفتند و به صحبت های نقال و شاهنامه خوانی گوش می دادند.»

جبل آملی در ادامه گفت: «اما قهوه خانه ها مرکز تبادلات اجتماعی هم بود. مردم در قهوه خانه ها جمع می شدند و اخبار روز را با هم مرور می کردند. گاهی این قهوه خانه ها محل تبادل اطلاعات سیاسی و حتی تصمیم گیرهایی در این زمینه هم می شد که گفته می شود چایخانه ای در میدان نقش جهان چنین نقشی را در دوره پهلوی بر عهده گرفته بود و حتی محل جمع شدن شاخه ها و گروه های سیاسی مختلف بوده است که در همان زمان نیز تعطیل می شود.»

اما احیاء سنت قهوه خانه ای از جمله مباحثی است که هنوز چندان مورد توجه سازمان میراث فرهنگی قرار نگرفته است. البته این موضوع دلایل خاص خود را دارد اما اگر هم مورد توجه قرار نگیرد، به زودی شاهد مرگ کامل این بخش از فرهنگ خود هستیم.

«حسن محب علی»، یکی دیگر از کارشناسان عالی سازمان میراث فرهنگی دراین باره می گوید: «وقتی از ساماندهی و احیاء قهوه خانه ها صحبت می شود، ذهن به طرف مرمت یک بنای تاریخی می رود. این درحالی است که ما به لحاظ معماری قهوه خانه های ویژه ای نداشته ایم و اگر قرار است در این زمینه احیایی صورت بگیرد باید در مردم شناسی و آداب سنت قهوه خانه ای کاری انجام شود.»

محب علی در ادامه گفت: «البته تلاش هایی در این زمینه صورت گرفته است. تبدیل برخی اماکن تاریخی از جمله حمام ها و خانه های تاریخی به محل رستوران ها و فضاهای سنتی تلاشی در این جهت بود اما سنت قهوه خانه ها خیلی پیچیده تر و وسیع تر از عملکرد این رستوران های سنتی بوده و هست.»

محب علی نیز تاکید کرد که تجمع افراد بیکار و فاقد ارزش های اجتماعی در قهوه خانه ها باعث کاهش سطح کیفی روابط اجتماعی و همچنین ارزش های مردم شناسی این مراکز شد. مصرف تریاک و مواد مخدر در دوره ای از فعالیت های قهوه خانه ای منجر به تجمع افراد ناباب شد و به همین علت آن هایی که قهوه خانه را محلی برای بازدید های روزانه و بحث و تبادل نظر های ساده اجتماعی می دیدند، از آن جا رفتند.»

در یک دوره ای اهالی یک محل و یا روستا به قهوه خانه می رفتند و ساعتی را به گفتگو درباره مسائل اجتماعی می پرداختند. چای می نوشیدند و قلیان می کشیدند و در این میان نیازهای خود را به منظور دریافت تازه ترین اخبار و مباحث سیاسی روز بر طرف می کردند. با آمدن رادیو قهوه خانه ها رونق خاصی گرفت و این مکان تبدیل به دریافت اخبار روز از طریق رادیو نیز شد.

محب علی درباره فرهنگ قهوه خانه ای می گوید: «در یک دوره ای میان روستاها قهوه خانه هایی بود که از ساعت ۹ صبح محل تجمع اهالی هر دو روستا می شد و با یک سطح کیفی دیگری، اطلاعات و بحث هایی شکل می گرفت و رد و بدل می شد. سیاست، موضوعات اجتماعی از قبیل کار و ازدواج و مباحث اقتصادی از جمله موضوعات مورد بحث در این قهوه خانه ها بوده است. اما همه این قهوه خانه ها از مکانی ساده شامل یک چهاردیواری کوچک بدون ویژه گی های معماری خاص ساخته شده بودند.»

به گفته وی احیای این فضای سنتی، احیای بخشی از فرهنگ ارتباطات اجتماعی و اصیل ایرانیان است. اگر قرار است که قهوه خانه ها احیاء شوند باید در این مسیر حرکت کرد.

محب علی با اشاره به تلاش هایی که پیش از این در جهت احیای این بستر اجتماعی شده گفت: «در دوره مرحوم کازرونی (رئیس اسبق سازمان میراث فرهنگی) بخشی از کاخ موزه چهل ستون به فضای قهوه خانه ای بدل شد تا این سنت بار دیگر احیاء شود. اما این طور نشد و در یکی از بازدیدها متوجه شدیم که این قهوه خانه نیز محل تجمع افراد ناباب شده و حتی امنیت موزه را هم به خطر انداخته اند. به همین علت مرحوم کازرونی دستور بسته شدن قهوه خانه را داد.»

وی در پایان گفت: «اگر قرار است که قهوه خانه ها با همان فضای سنتی و اجتماعی احیاء شود باید مورد حمایت، توجه و همچنین مراقبت قرار گیرد. بدنامی نام قهوه خانه ها در یک دوره زمانی باعث شده تا حتی با احیاء این سنت قدیمی، دوباره به سمت فساد و یا محل مصرف تریاک و این قبیل مواد شود.
 

نقاشی قهوه خانه ای

چنانکه گفته شد برپایی و گسترش قهوه خانه در ایران در رونق هنرهایی که پیشینه اش به قرن های پیش از آن می رسید تاثیر فراوان و سازنده ای داشت مانند نقاشی، قصه گویی و نقالی، شاهنامه خوانی و...

نقاشی قهوه خانه ای نوعی نقاشی رنگ و روغنی با مضمون های رزمی، مذهبی و بزمی است که در دوران جنبش مشروطیت بر اساس سنت های هنر مردمی و دینی و با اثرپذیری از نقاشی طبیعت گرایانه مرسوم آن زمان به دست هنرمندانی مکتب ندیده پدیدار شد.

هنر نقاشی، سنت کهن قصه خوانی و مرثیه سرائی و تعزیه خوانی در ایران بوده است و پیشینه اش به قرنها پیش از پدید آمدن قهوه خانه می رسد.

نقاشی قهوه خانه، بازتابی اصیل و صادق از هنر هنرمندانی عاشق، تنها و دلسوخته است. هنرمندانی مظلوم و محروم از تبار مردم ساده دل و آیینه صفت کوچه و بازار، آنانی که از پس قرنها سکوت، زیر سقف تاریک قهوه خانه ها در خلوت عارفانه تکیه ها و حسینیه ها، در سر هر کوی و برزنی، چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پر انس و الفت آنان، بغض معصومانه شان را یکباره شکستند.

در ستایش راستی ها و مردانگی ها نقشها زدند و حکایت کژیها و پلیدیها کردند. رنگ سرخی نشاندند بر تن بوم و دیوار که گویی لخته لخته خونهای خشکیده مظلومیتهای از یاد رفته بود و رنگ سبزی گزیدند به پاس یاد بهار سر سبز و پر طراوت روح و اندیشه راستان و آزادگانی که در جان و دل و خیال و باور مردم قرنهای قرن، نسل به نسل، سینه به سینه، تا به روزگارشان به یادگار مانده بود و چه جاودانه و همیشه پایدار و ماندنی.

هنرمندانی عاشق و صادق آمدند، با کوله باری از محنت و تنهایی و دلتنگی، با چشمانی خیس و پر گریه به دشت سرخ کربلا رفتند، به یاری آزادگان، رو سوی شاهنامه نهادند، همه یلان و پهلوانان آزاده این مرز و بوم را به یاری طلبیدند، همرزم رستم شدند، همراز سیاوش مظلوم.

هنرمندانی دلسوخته و وارسته، در این روزگار آستین بالا زدند تا که ذوق و هنر بی ادعایشان پاسخی بر شور و شیدایی و بیداری مردم باشد و غیرتی در خلق هنری سراسر شیفتگی و خلوص، آن هم به جبران روزگاران دراز سکوت و بی اعتنایی ها و آن همه تحقیرها و نادیده انگاشتنهای ذوق و اعتقاد و باور مردم، مردمی که همیشه الهام دهنده اصلی باروری و استمرار هنر و فرهنگ این دیار بوده اند.

نقاشی قهوه خانه پدیده ای نوظهور در تاریخ نقاشی این دیار بود که همراه با حفظ تمامی ارزشهای منطقی هنر مذهبی و سنتی ایران، به ضرورت نیاز و خواست مردم و به پاس احترام به باورهای مردم متولد شد. مردمی که شمایل مقدس امامان بزرگوارشان، تصاویر حماسه های جانبازی و ایثار پیشوایان دینی شان را، نه به دلیل آذین و نقش و نگاری، که به دلیل حرمت ایمانشان و برآوردن نذر و نیازشان می خواستند. مردمی که در راستای گذر زمان، یلان و آزادگان شاهنامه حکیم توس را از خیال به نقش می طلبیدند، تا مگر در همدلی و مونسی با راستان و پهلوانان شاهنامه، غرور ملی از کف رفته خویش را باز یابند و رستمی را طلب می کردند تا مگر بیاید و داد از بیدادگران زمانه شان بگیرد.

در چنین روزگاری بود که هنرمندان بی ادعا، مقابل دیوار قهوه خانه ها و در ایوان حسینیه ها و تکیه ها و بر سکوی گود زورخانه ها نشستند و گوش به سخن نقالان دادند و چشم در چشم مداحان دوختند، رنگها را ساییدند و کاسه های سفالی و شکسته شان را پر از رنگ کردند، هر چه را که شنیدند و در دل داشتند بر تن دیوار و بوم نقش زدند، نقشی تنها به مدد خیالشان و خیالی به گستره و وسعت تمامی قصه ماندن و بودن خاکشان و استقامتی به بلندای آرمانهای تبار و اجدادشان.

خیالی که چون در چهار دیواری بسته و بی نور قهوه خانه ها به نقش می نشست، بی شمار دریچه های پر نور سرزمینهای پرآفتاب رزمگاه های نبرد را بر روی همگان می گشود، خیالی که هنرمندان عاشق را به دشت کربلا می برد، در نیم روز نبردی جاودانه و ابدی در چشم تاریخ، خیالی که خون سرخ سیاوش را چون بر زمین تفته و خشک بدگمانیها و تهمتها می ریخت، دشتی از سبزه و گل می آفرید.

این همه حقیقت ذهن گرا و خیال پرداز نقاش ایرانی، جستجوی معنوی او در پی دنیایی سوای دنیای مادی را باید مدیون تفکر و الهامی دانست که در دوران ظهور و شکوفایی اسلام، سبب ساز نوعی وحدت و خلوت و عبادت هنرمندان این سرزمین می شود، تا جایی که انگار پس از این زمان، هنرمند نقاش، بیش از آنچه در اندیشه آفرینش و کار و خلاقیت هنری باشد، دل به ریاضت و اتصال در برابر خالق این جهان می سپارد، همان انگیزه و شور و حالی که به عنوان مثال تذهیب کار مخلص را وا می دارد تا به درازای عمرش، تنها در تذهیب صفحه ای از کتاب خدا، پایداری ایمان و عشقش را نشان دهد.

اما تحول نقاشی ایرانی به مفهوم و معیار امروزی اش، جدا از عرفان هنر تذهیب، سوای افسون و اعجاز نقشهای پر رنگ و زیبای کاشیکاری و سایر هنرهای بومی و سنتی، بدان هنگام شکل می پذیرد که با افسانه های ملی و بومی پیوند می خورد. در این پیوند مبارک، بی تردید اندیشه عالمانه حکیم توس، فردوسی بزرگوار، نقشی اساسی و کار ساز دارد. چه نقاشان با ذوق به مدد حکایات شاهنامه و با به تصویر درآوردن آنها، به سهم و توان خویش، بر حفظ و نگهداشت میراث پر بار فرهنگ ایرانی ادای دین می کنند.

سوای استمرار و ادامه حیات هنر اسلامی و سنتی ایران به همت و عشق هنرمندان شیفته در این زمان، تولد و تبلور هنر جمعی از نقاشان گمنام و بی ادعای کوچه و بازار تحت نام و عنوان شمایل نگاران و پرده کشان، چه بسا که بار دیگر به دلیل ضرورت ایستادگی در برابر دسایس فرهنگی و هنری بیگانگان باید رویدادی جدی و کارساز تلقی شود.

در این حرکت نوپای هنری که نخست، تاپ چندانی در برابر هنر پر زور ندارد، جمعی نقاش صاحب ذوق پا به پای تعزیه داران و گویندگان ذکر مصیبت کربلا، پرده هایی نسبتا عریض و طویل را عرصه نمایش نقش و نشانه های حماسه کربلا می سازند، دیگر بار ایمان و خیال و ذوق یکی می شوند، هنر نقش و نقاشی هنرمندان مردمی، گرچه در برابر زرق و برق نقاشی نقاشباشی های درباری ایرانی و فرنگی چندان رنگ و بویی ندارد، اما به دلیل محتوای ارزشمند و پرتقدسش، آرام آرام جایگاهی معتبر در برابر هنر رسمی و تشریفاتی آن روزگار می یابد.

با تولد جنبش مشروطیت، همگام با بیداری افکار عامه و رشد و تعالی اندیشه های آزادیخواهانه، هنر مردمی به یکباره جانی تازه می گیرد. مبانی اصیل و سازوکار فرهنگ مذهبی و سنتی این دیار با حمایت مردم بیدار دل، آبرو و اعتبار تازه می یابد.

مردم به دنبال قهرمانان و آزادگان گمگشته خویش می گردند، در پی بیان زبان دلشان، خیالها و آرزوهای تحقیر شده و از یاد رفته شان. همین است که ترانه های سراسر لطف و زیبای عامیانه بر سر هر کوی و برزنی بر لبها جاری می شود. قصه ها و افسانه های کهن، رواجی دوباره می یابند.

ادبیات و هنر تشریفاتی و غریبه به چشم و دلشان، در غوغای این همه شور و التهاب جا خالی می کند. مداحان و نقالان، در حسینیه ها و تکیه ها و قهوه خانه های رو به رشد پایتخت و شهرهای کوچک و بزرگ، سهمی والا در حفظ این همه شور و شیدایی و بیداری دارند. هم آنان هستند که همراه مردم، نقاشان و هنرمندان غریب و تنها و محروم خود را صدا می کنند تا بیایند و نقش آزادگان و راستان را بر پهنه بوم و دیوارهای سیاه و دودگرفته قهوه خانه ها، بر سقف مه آلوده گرمابه ها، در فضای پرتقدس حسینیه ها و تکیه ها و بر پرده های پاک پرده داران، آشکار و جاودانه سازند.

نقاشی قهوه خانه را از لحاظ موضوع کلی آنها می توان به دو دسته تقسیم کرد: نقاشی های مذهبی و نقاشی های غیر مذهبی. نقاشی های مذهبی مجموعه ای از چهره های پیشوایان و بزرگان دین و مذهب و صحنه هایی از جنگ ها و نبردهای معروف پیامبر اسلام و حضرت امیر المؤمنین و وقایع کربلا را در بر می گیرد. نقاشی های غیر مذهبی مجموعه ای بزرگ از داستان های رزمی و بزمی ایرانی را شامل می شود که حاوی رخداد ها افسانه ای، حماسی، تاریخی و چهره هایی از شاهان و قهرمانان شاهنامه و صحنه هایی از میدان های نبرد و عرصه های عشق ورزی و دلدادگی قهرمانان و بزم گاه های پادشاهان است.

حسین قوللر آقاسی، فرزند استاد علی رضا نقش انداز کاشی و پارچه و محمد مدبر از پیشکسوتان نقاشی قهوه خانه ای به شمار می آیند. پس از قوللر آقاسی و مدبر، شاگردانشان مانند فتح الله آقاسی، عباس بلوکی فر، حسن اسماعیل زاده و حسین همدانی راه استادانشان را ادامه دادند.
 

استادی از مکتب نقاشی سنتی

استاد عباس بلوکی فر یکی از اساتید بازمانده نقاشی سنتی قهوه خانه ای بود که پس از یک دوره بیماری طولانی، در پاییز ۱۳۷۹ چشم از جهان پوشید و با مرگش مکتب نقاشی قهوه خانه ای یکی از بزرگترین هنرمندانش را از دست داد.

استاد بلوکی فر در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در تهران، در خانواده ای سنتی و فقیر چشم به جهان گشود. فرصت تحصیل نیافت چرا که از ۷ سالگی مجبور شد برای امرار معاش خانواده اش کار کند. به عنوان شاگرد یک نقاش ساختمان، نقاشی زیرشیروانی و ساختمانی را به عهده گرفت و با رنگ قلم مو آشنا شد و همزمان به مکتب رفت. اما تنها به نقاشی ساختمان بسنده نکرد و به کار تزئینات داخلی ساختمان نیز پرداخت. طی دو سال به رموز و فنون این کار آشنا شده تصادفی منجر به آشنایی او با نقاش معروف و پیش کسوت نقاشی مکتب قهوه خانه، حسین قوللر آغاسی در سن ۹ سالگی گردید. خودش می گوید که قوللر، گمشده اش را یافت. او به مکتب هم که می رفت به نقشهای کتاب توجه داشت و از روی عکسها و نقش ها نسخه برمی داشت و نقاشی می کشید.

کار نقاشی ساختمان را به عنوان شغل ادامه داد اما از همان نوجوانی به سفارش دیگران تابلو می کشید. از میان کارهای اولیه او تابلوهای جنگ خیبر، رستم و سهراب، و واقعه مختار در موزه هنرهای زیبا محفوظند و نشانی از تلاش و کوشش او در دستیابی به مهارت در نقش پردازی و رنگ گذاری در نوجوانی دارند. در ۲۱ سالگی به مشهد رفت. در آنجا با محفلی از دراویش آشنا شد و به آنها پیوست. طی ۵ سالی که در مشهد بود به کار نقاشی قهوه خانه ای پرداخت.

دراویش از او خواستند تا پرده های کهنه و قدیمی و رنگ و رو رفته شان را دوباره نقاشی کند. طی ۵ سال، چهل پرده برای دراویش و نانواها و قهوه چی ها نقاشی کرد. این دوره کار مستمر او را به پختگی و کمال رساند. تنوع نقش ها، تمرکز نقاشی، و آشنایی با ادبیات حماسی ایران مهمترین دستاوردهای این دوره از کار اوست.

در سال ۱۳۲۹ خورشیدی به تهران بازگشت و تمام وقت و زندگی اش را به نقاشی اختصاص داد. بعدها به عنوان طراح در دانشگاه مکاتبه ای فعالیت می کرد و در اواخر خدمت با عنوان هنرمند درجه یک، که معادل دکترای هنر و مردم، برگزاری نمایشگاههایی از آثار این سبک نقاشی سنتی در نشریاتی چون هنر و مردم است با برگزاری نمایشگاه هایی از آثار این سبک در جشنواره توس و جشنواره های هنرهای مردمی و سنتی باعث توجه همگانی به این نوع نقاشی شد و باعث شد که این آثار از محل های طبیعی و سنتی خود خارج شود مورد توجه قرار گیرد و اصول زیبایی شناسی و ویژگیهای هنری آن به بحث گذاشته شود. کارهای بلوکی فر، در کنار آثار قوللر و مدبر، به دیوار موزه ها و نگارخانه ها راه یافت. با توجه به حمایت های همه جانبه و بی دریغ مهندس جواد عقیلی این استاد گمنام فرصتی و تولدی دوباره یافت تا بتواند کاری از خود خلق و به جای گذارد. و به این طریق آثار بلوکی فر راهی نمایشگاه های خارج از کشور شد:

نمایشگاه پاریس، نمایشگاه هنر ایران در آلمان و نیویورک به محل ارایه و عرضه این آثار بدل شد و سپس به موزه ها راه یافت: موزه رضا عباسی، هنرهای زیبا، هنرهای تزئینی و موزه هنرهای معاصر تهران، بسیاری از پرده های او در این موزه ها محفوظ است و جزئی از میراث هنرهای تجسمی ایران محسوب می شود. تابلوی شایسته و زیبای او با عنوان روز عاشورا در موزه هنرهای معاصر تهران، یکی از پرده های ارزنده این هنرمند صاحب سبک است. با مرگش مکتب نقاشی قهوه خانه ای یکی از مهم ترین هنرمندانش را از دست داد.

Waves Waves Waves

دوست داری یه مقاله بنویسی

اگه فکر می‌کنی حرفی برای گفتن داری، می‌تونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.