گردشگری شیکمی در ایران!

به گزارش بزنیم بیرون ، برای بیرون آوردن شما از غفلت تاریخی سفر تکراری در دیوارها و اجناس، می خواهیم به شما یه گردشگری شکمی تقدیم کنیم؛ دست از سر بررسی های گذشته بردارید و به حال، بپردازید؛ آدم باید در سفر تا می تواند خوردنی های مقصد و مسیر را دریابد؛ باقی اش همه جا هست. باقی انواع گردشگری تان هم مسئولیتش با ما نیست. مردیکه مسئولیت می پذیرفت، هنوز نیامده است که رفته باشد. هان، ضمنا اینها رپرتاژ آگهی نیستند؛ تجربه شخصی اند و آن خوردنی ها هم نیازی به تبلیغ ما ندارند عزیز من!

آذربایجان شرقی

چه می شودگفت از تبریز و اطرافش، وقتی از چلوکبابی ایرانی حرف می زنیم، آدم یاد چلوکبابی حاجعلی در بازار کلاهدوزهای بازار بزرگ تبریز می افتد؛ برای شما طوری مراسم استاندارد چلوکباب را با کره محلی و دوغ اصل و حتی گاهی قاچ طالبی برای دسر رعایت می کنند که دلتان نمی خواهد بروید بیرون.

در چهارراه آبرسان، درباره باقلواهای قنادی تشریفات و آجیل تواضع اصل چه باید گفت؟ حتی تبریز یک رستوران ترکیه ای دارد، که ای وای، ای وای، کوفته تبریزی هم مفهومی است که فقط در خود تبریز یا در جای دیگر، فقط باید با روایت یک تبریزی مفهومش را درک کنید.

آذربایجان غربی

رستوران های ارومیه کباب هایی با شکل های ابداعی جذاب دارند؛ مخلوطعجیبی از تخم مرغ و سیب زمینی آب پز، همانطور که در ائلگلی تبریز فراوان است، در ارومیه هم رواج دارد؛ شما را توصیه می کنم که بی حلواهای خاص و نقل های ارومیه، غصه مرحوم دریاچه را نخورید.

اردبیل
 


عسل و سرشیر و آش دوغ، متاع رایج اردبیل و سرعین است؛ طبیعی است که اگر به دامنه های سبلان بروید و اینها را نخورده شیرجه بزنید توی آبگرم، سرتان به سنگ خواهد خورد؛ روبروی بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی، پدیده ای معجونطور به اسم حلوای سیاه هست که از شدت بزرگی اش با دوغ برایتان می آورندش تا فشارتان بالا نزد. البته فشار آدم آن طرف ها کلا زیاد بالا می زند.

اصفهان

متاسفانه وفور بناهای تاریخی در اصفهان، ممکن فرصت خوردن را از شما بگیرد؛ بریون و حلیم بادمجان و حلیم عدس و البته خورش ماست، تجربه ای است که از دیدن سیوسهپل و میدا ننقش جهان واجب تر است؛ آنهاس ر جاشان هستندولی ممکن است شما به کباب حسینی و خورش ماست رستوران شهرزاد نرسید؛ هتل عباسی را البته سعی کنید برای آش خوردن یا گوشفیل، خانوادگی بروید؛ چون ورود حیوانات اهلی و مردهای مجرد به آنجا ممنوع است.


معمای خوردن دوغ با گوشفیل را سعی کنید از اصفهانی ها نپرسید، چون ممکناست فکرهای دیگری بکنند. طبیعی است که هر کس به اصفهان برود و بی گز و پولکی برگردد، انگار هرگز به اصفهان نرفته و دم عوارضی ماشینش را خوبانده اند. یادتان باشد ابیانه و کاشان، خودشان دریای خوردنی های خاص و جذابی مثل انار و برگه سیب و آلو و شیرینی حاجی بادوم و کلوچه کاشان اند.

البرز

استان البرز با وجود وسعت و جمعیتش، هنوز در سایه تهران وس ر راه رشت و قزوین و چالوس بودنش مانده است اما هر کس به جاده چالوس برود و قلیان و جوجه بازی های این جاده را به قدر کفایت درک نکند، مدیون معده اش خواهد بود؛ اطراف کرج پر است از باغ هایی با آلاچیق و تخت که برای شما انواع خوردنی های مجاز و دلچسب را فراهم می کنند.


به جای ماندن در ترافیک تاریخی پل فردیس، فرمان را به طرف اوایل جاده چالوس بچرخانید و به آنها که در ترافیک هستند، بخندید. ییلاقی به نام برغان با آلوبرغانی معروف و بستنی هل و گلابش هم هست در نزدیکی کردان که برای مصرف ویارهای شما آلوچه جات دارد.

ایلام

ایلام، لنیات محلی بسیار دلچسبی دارد و اگر شانس بیاورید در بازار ایلام می توانیددیزی های جذابی پیدا کنید که برعکس شهرهای بزرگ در آن تقلب ژنتیکی نمی کنندو فقط گوشت گوسفند در آن می ریزند. ایلام به خاطر ذاتا سرد بودنش شهر شیرینی های محلی گرم مزاج هم هست.

بوشهر

رستوران قوام بوشهر در نزدیکی اسکله و شهرداری، بهشت ماهی خورهاست؛ رستوران تشریفات و رستوران هتل دلوار هم مثل قوام، ماهی و میگوهای دلچسبی دارند؛ اگر قوام رفتید، از بشقاب درایی و بشقاب کبابش که یکجور جوجه کباب عربی عجیب دارد که آدم یاد کویت می افتد. بازار بوشهر هم خرماهایی خاص آن حوالی دارد که حالت غنی شده اش با ارده و کنجد، وادارتان می کند دور ساحل را بدوید.البته توصیه می کنم این بمب ها را وقتی بخورید که واقعا انرژی اضافی لازم دارید.

تهران

تهران، اگرچه غذاهای شهرهای دیگر را یا ندارد یا چندان دلچسب نیستند اما خودش معدن تفریح برای شکموهاست. از دربند و فرحزاد با دیزی ها و کباب ها و ترشک هایشان گرفته تا کباب کوبیده و حلیم و بستنی فالوده با مزه عهد صفویه در بازار حرم شاه عبدالعظیم؛ از پیتزا داود که می گوید اولین پیتزایی تهران است و البته در ستایش کالباس هایی است که هیچ جای دیگر گیرتان نمی آید (ژامبون نه ها! کلاباس! مارتادلا و لیونر منظورم است) و رستوران هانی پارسه در مرکز شهر، که شاید چون یک خانم اداره اش می کند، غذای مادرانه ای دارد؛ در میدان راه آهن، ولوله تاکسی دربستی ها را رها کنید و دل بدهید به دیزی آذری و قهوه خانه اصیلی که دوغ و ترشی اش سال هاست کیفیت اسطوره ای اش را حفظ کرده.


قرتی خورها هم غذاهای ایتالیایی و ترکیه ای و مکزیکی و گینه نویی و اینها را در فودکورت هایی که دیگر ته تنوع اند، پیدا خواهند کرد. تهران برای هیچ بدغذایی جای بهانه نمی گذارد. جنوبی های دل تنگ هم بروند کوچه مروی بازار تهران، فلافل بخورند با سس انبه اصل.

چهارمحال و بختیاری

شهرکرد و اطرافش، به ویژه کوهرنگ و سامان، معادن عسل و گردو و بادام هستند؛ سرمایی ها را آن طرف ها نبریدکه غر می زنند؛ اما آدم های گرمایی مثل من، بهشتشان سامان است؛ یک طرف رود خروشان و یک دست جام عسل و یک دست بادام کاغذی؛ آدم احساس می کند دنیا در ییلاق هایی از این دست یک مزه جدید دارد.

خراسان جنوبی

بیرجند و اطرافش در تناقض عجیبی بین کویر و دشت های دلچسب مانده اند؛ برای همین اصولا بیرجند شهر سوغاتی های خشک است! زعفران و توت و زرشک و عناب و سنجدت و انجیر و آلو، آماده پر شدن در کیسه های شما هستند؛ دل به کار بدهید و به جای شیک خریدن و اعتماد به گرانی، جنس اصل خوب ارزان بخرید.

خراسان رضوی

شیشلیک که هیچ، طرقبه و شاندیز یک مفهومی به نام هشتلیک دارد که ای وای! در طرقبه و شاندیز، از جوجه کباب و آش و دیزی غافل نشوید و طبیعت را در بشقابتان به دندان بکشید؛ در مشهد، قبل از اینکه ظهر برسد، بروید باقالی پلو با ماهیچه پسران کریم را رزرو کنید وگرنه تمام خواهد شد؛ بستنی آجیل طوری طلاب و شله مشهدی هم که حرف ندارد؛ فقط یادتان باشد آشنای مشهدی گیر بیاورید کهله هیئتی و نذری برایتان پیدا کند، نه مغازه ای. طبیعتا مشهد شهر زعفران و زرشک و نقل و هل هم هست؛ اما به جای اعتماد به برندها، به خود مشهدی های آشنا اعتماد کنید!


خراسان شمالی

نقل و شکر پنیر بجنورد را از دست ندهید؛ بجنوردی ها به طرز غریبی با شکر می توانند دریایی از نقل های متنوع را بسازند؛ بعد این نقل ها یکطوری است که واقعا با قند و با همدیگر هم متفاوتند؛ یک کاری با شکر می کنند که ما با تخم مرغ این حد تنوع را بلد نیستیم.

خوزستان

اهواز یک خیابان دارد به اسم لشگرآباد، که در آن فلافل و سلف سرویس و سمبوسه های تند به شما تعارف می زنند؛ مفهوم سلف سرویس را شما نه در رستوران های شیک، که در این دکه ها درک خواهید کرد؛ خوزستان به طور کلی جای ادویه و غذای دریایی است؛ من از خورش بامیه متنفرم اما بامیه خورها بدانندکه بامیه این خطه و دست پخت جنوبی ها از این محصول مشکوک، ظاهرا نمونه است.

زنجان


دیزی کاروانسرای سنگی تاریخی زنجان را از دست ندهید؛ اول دیزی بخورید و بعد با شکم سیر به دیدن خود کاروانسرا بروید؛ زنجان شهر همیشه خنک و شهر چاقوهایغی است که اگر چینی اش را به شما نیندازند، از هزار جور چاقوی آلمانی و ژاپنی خوش دست تر هستند؛ فقط کسی که چاقوی زنجانی بخرد و در راه از میوه های اطراف زنجان نخرد، چاقو بر او کند خواهد بود.

سمنان

سمنان هم از آن شهرهایی است کهب رای خیلی ها بین راهی حساب می شود و خوب درکش نکرده اند؛ بیعی است که شهمیرزاد در نزدیکی سمنان به عنوان بزرگترین باغ گردوی جهان، جایزه خوبی برای آنهایی است که گول کویر را نمی خورند؛ شهمیرزاد، معدن خشکبار و کباب های خوب است، البته اگر بتوانید کباب خوب پیدا کنید. یک هتل باغ جذاب به نام خانه گل هم در این شهمیرزاد هست که مفهومی به نام ته چین شهمیرزادی را با آلوهای اصل همانجاب رای شما تامین می کنند.

سیستان و بلوچستان

زاهدان و چابهار و زابل، به خاطر نزدیکی فرهنگی و قومی با کشورهای همسایه، ساختار و لابد خوردنی های بسیار متفاوتی هم دارند؛ اگر در چابهار همیشه بهار، تمام مدت به خوردن غذای دریایی مشغول نباشید، آن همه راه را بی دلیل طی کرده اید؛ شیرینی های هندی و پاکستانی رنگارنگ مثل گلابجمون در این شهرها زیاد پیدا می شود؛ و البته کنسروها و چای ها و کلا جنس هایی که ممکن است فقط در سال های دور در شهرهای دیگر دیده باشید. من که دل خوردنش را ندارم اما اگر مهمان افراد صحرانشین محلی بشوید، برایتان یک سینی بزرگ کباب گنجشک می آورند که گویا خوشمزه هم هست.


فارس

به جای ماندن در صف ارگ کریم خانی، بروید پشت ارگ و در راسته ترشی ها و عرقیات و آبلیمو، توی صف فالوده و بستنی جمشیدیان بایستید که خود کریم خان هم لابد دلش آنجا را می خواهد؛ سفره خانه شرزه در همان حوالی ارگ هم به توی صف ماندنش می ارزد؛ اما آخ، دو روایت از رستوران صوفی در شیراز هست که هر دو خوبند و سوای نان پنیر سبزی کباب ماستی لاری خاصشان، بوفه هایی دارند سرشار از کشک بادمجان و سالد شیرازی اصل و حتی حلوا برای دسر ... من اگر کاره ای باشم، شیراز و رشت را شهر خوردن اعلام می کنم! نزدیک سعدیه هم یک بستنی فالوده معروف مخصوص هست که نخورید باخته اید! شیراز برای بدغذاها هم یک مجموعه رستوران همه جوره به نام هفت خوان دارد.

قزوین

شیرینی های قزوین معرکه اند؛ نوعی باقلوی متنوع و خاص این شهر هست که فقط در خود قزوین یافت می شود؛ و البته قیمه نثار که یک جور شیرین پلوی خوشبختانه غیرشیرین است و چشم شما را هم سیر می کند بی انصاف. قزوین، شهر نان های لواش بزرگ و زردرنگ هم هست؛ به جای در رفتن از آزادراه و خوردن فست فود در رستوران های جاده ای، بپیچید داخل خود شهر و سفر شکمی را آغاز کنید.

قم


سوهان های اصیل قم را هیچ جای دیگری نمی توانند بپزند؛ حتی در تهران هم فقط یک قمی اصل توانسته است در حوالی سیدخندان سوهان پزی موفقی را راه بیندازد. بروید حاج حسین اصلی را گیر بیاورید و باقی برندهای باسابقه سوهان را و انواع لقمه ای و کره ای و گزی سوهان را درک کنید. کله پاچه بازها در قم می توانند صفایی مجزا داشته باشند.

کردستان

ماهی های کبابی اطراف دریاچه زریوار در مریوان، حتی اگر دیگر از خود دریاچه هم نباشند، شما را به مهمانی خاصی دعوت می کنند که هیچ بنای تاریخی آن مزه را ندارد؛ در سنندج حواستان باشد که حتما سراغی از قاپلی و دیگر غذاهای محلی آنجا بگیرید؛ مردمان مهمان نوازی دارد این خطه که ممکن است غذاهای غیررستورانی هم نصیب تان بشود.از نان برنجی و نان خرمایی آنجا هم غفلت نکنید؛ حتی اگر از کرمانشاه آمده باشند.

کرمان

کرمانی ها عاشق خوردن گوشت هستند و کباب های خوبی در استان کرمان پیدا می شود؛ حوالی ماهان یک رستوران معروف کاملا تریلی پسند هست که کباب کنجه (چنجه) و کوبیده (گوشت چرخ کرده بی چربی) و جزقو (دنبه کباب شده)ی آن اسمتان را فریاد می زند!

کرمان شهر فالوده کرمانی و کلمپه و خرماست. کرمان یک ساندویچی قدیمی به نام گلریز هم دارد که هنوز که هنوز است از نان های ساندویچی سفید و کمی ترش قدیمی وهمبرگر دست ساز و سس مخصوصی استفاده می کند، که هیچ جای جهان هم شعبه ندارد.


کرمانشاه

کرمانشاه را با طاق بستان شروع کنید اما چون معمولا 13 ماه از 12 ماه سال، طاق بستان برای تعمیرات یا فیلمبرداری تعطیل است، بروید دنده کباب و جوجه کباب های ابرقهرمان آن محله را درک کنید. به نظرم دنده کباب یک جور شیشلیک غنی شده است که هیچ شهر دیگری هم قادر به ارائه آن فرمول خاص نیست.

کرمانشاه شهر خورش خلال هم هست؛ نوعی قیمه ترش که به جای سیب زمینی خلال بادام و زرشک دارد و خب طبعا باید در خانه های کیفیت بهترش را گیر بیاورید. یک مفهومی هم به نام باقلوا در کرمانشاه هست که ترکیبی انفجاری - انتحاری از باقلوا و خامه و عسل است. پیدایش نکنید، به گمراهی پهلو زده اید. از نان برنجی و نان خرمایی و روغن کرمانشاهی به آسودگی نگذرید؛ بروید شکرریز اصل را گیر بیاورید و چیزی را که جلوی چشمتان می پزند، بخرید.

کهگیلویه و بویراحمد

یاسوج و اطرافش، شهر گوشت تازه دام هایی است که به جای روزنامه و سرب و مقوا، علف و آب و هوای اورجینال می خورند؛ بنابراین از لوس بازی و پاستوریزه خوری دست بردارید، زندگی در آن استان را به دیزی و کباب بگذرانید و  البته عسل این منطقه را هم حتما درک کنید.

گلستان

حلواهای سنتی در قنادی های گرگان، یکسری تعریف جدید از حلوا هستند؛ گرگان یک نوعی از شمال است که در آن از رطوبت آزاردهنده بخش های دیگر شمالی خبری نیست؛ بنابراین یادتان باشد در گرگان می شود هم از ماهی های دریای خزر حسابی بهره مند شدو هم در کوه های جنگلی این استان، کباب های متفاوتی خورد. آدم وقتی می رود جنگل، اگر نخورد چه کند؟ بروید بندر ترکمن و با قایق در جزیره آشوراده و دنیای ماهی های رستوران شیلات فرود بیایید.

گیلان

گیلان، استان چاق شدن است؛ کباب ترش و کباب دوش و میرزاقاسمی و فسنجان و کباب چنجه رستوران های اردشیر و محمود و محرم و حاج حسین و حسن رشتی و زیبای لاهیجان، جایی برای بحث باقی نمی گذارند؛ مخلفات کنار کباب ترش، خودش یک دریاست؛ از مغز گردو گرفته تا خیار و کره محلی و زیتون و اشپل که این آخری را من نمی توانم بخورم اما خود گیلانی ها عاشقش هستند.


فومن را با کلوچه معروفش بشناسید و لاهیجان را بدون کوکی و کلوچه گردویی و نارگیلی ترک نکنید. اگر چای لاهیجان برایتان دلچسب است، مغازه های اطراف دریاچه و البته کارخانه های چای در اطراف لاهیجان و لنگرود را با دقت زیر نظر بگیرید. لطفا اگر رژیم دارید، یا توهم رژیم دارید، یا قصد رژیم دارید، هرگز به گیلان نروید تا عیش همسفرها هم کوفت نشود.

لرستان

لرستان، منطقه آش کشکینه و آش ماست و محصولات جانبی لبنیات است؛ هر کس به لرستان برود و کشکینه نخورد، انگار که رفته باشد رم و به جای پیتزا، ساندویچ ژامپون سرد خورده باشد. اصولا کشکینه یک مفهوم تاریخی ترش است؛ شامل بلغور گندم و دوغ ترش که به صورت خشک برای آش در تمام سال ذخیره می شود. لرستانی ها همچنین تعریفی از آب گوشت بزباش با سبزیجات معطر دارند که وقتی درکش کنید، از شدت خوشی خودتان را خواهید زد. همچنین دمپختک لری و خورش آلبالو و کوبیده بروجرد و برگ و دنده کباب خرم آباد را فراموش نکنید.

مازندران

از ماهی های مازندران که بگذریم و شانس بیاورید ماهی سفید و قزل آلای دریایی گیرتان بیاید، مفهومی خاص مازنی ها به اسم مرغ ترش هست که در چند روایت در این استان وجود دارد؛ روایت اول یک چیزی در مایه های فسنجان است و روایت دوم، یک مرغ کامل شکم پر که در دریایی از ب نارنج و سبزی و گردو غوطه ور شده.

هر چه گیلانی ها اناربازند، مازندرانی ها با نارنج زندگی می کنند و البته دلال (دلار) که یک افسانه زنده معطر و شور برای ماست و خیار و غذاهاست؛ مازندرانی ها ماست های رنگارنگی هم دارند که البته در رستوران ها گیرتان نمی آید؛ و چند شعبه اکبر جوجه اصل، (همه جا هم نوشته اند ما اصلیم) که بعد از خوردن آن مرغ بریان عجیب با رب انار، چای هم برایتان می آورند. در حوالی چالوس اگر بودید، از رستوران ساحلی آبادگران و شیشلیک و ماهی اش نگذرید.


مرکزی

اراک به نظرم روستایی ترین شهر صنعتی ایران است؛ سازگاری عجیب کشاورزی و دامداری با صنایع متنوع سنگین و سبک این استان، شما را می رساند به مغازه های متعدد لبنیات در شهر اراک، که دوغ مشک واقعی با گاز واقعی دارند و کشکی که در آش بریزید، با شما حرف می زند؛ اراک شهر قیسی و برگه هم هست؛ و البته دیزی و بزباش در یک رستوران قدیمی که گویا قبلترها حمام بوده.

هرمزگان

بندرعباس، شهر غذاهای دریایی است و ادویه های عجیب؛ ماهی خورها می دانند که مزه ماهی دریای شمال با ماهی رورشی با ماهی خلیج فارس و دریای عمان، سه تا مزه سواست؛ ممکن است شما غذای دریایی دوست نداشته باشیدو مثل من، پیرو مکتب اصالت بو و مزه باشید اما باز ممکن است یک رستوران خیلی معمولی در بندرعباس به شما با ترکیبی معجزه آسا از ادویه و آب لیمو، ماهی و میگویی بدهد که اسیرش شوید. من؟ از سه سال پیش شدم.

همدان

همدان شهر شیرینی محلی به نام کماچ است والبته کبابی عجیب به نام کباب روسی؛ همدان فقط شهر تاریج و لالجین فقط شهر سفال نیست؛ تاریخ و سفال را که نمی شود خورد... شیرینی های دلچسبی مثل برساق و سوجوق را در همدان پیدا کنید حتما؛ کباب روسی چیست؟ کباب روسی نوعی از کباب چنجه است با گوشت گوسفند که در تهران هم خیلی کم پیدا می شود.

یزد

یزدی ها اگر از شیرینی های یزدی در خانه نداشته باشند و البته کاسه نبات هایی که در شأن چای است، احساس خوبی به زندگی ندارند؛ در یزد به همه شیرینی پزها می گویند حاج خلیفه اما کیست که آن مغازه تاریخی بزرگ در میدان امیر چقماق را نشناسد و به داخلش کشیده نشود؟ کیست که از کیک یزدی و قطاب و باقلوا و روایت یزدی از سوهان و حاجی بادوم بگذرد؟


یزدی ها یک قیمه یزدی هم دارند که در ستایش دارچین است. سوای هتل های سنتی که صبحانه خوردن در آنها، مخصوص اگر درخواست صبحانه در اتاق داشته باشید، آخر عشق و صفاست، یک رستوران شیک به اسم تالار یزد هست که باقالی پلو با ماهیچه بی نظیری دارد و البته ته دیگ درخواستی اش؟ ای وای. ای وای.

Waves Waves Waves

دوست داری یه مقاله بنویسی

اگه فکر می‌کنی حرفی برای گفتن داری، می‌تونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.