گزارش برنامه جنگل پیمایی ارسباران

 هدف از برنامه : کلا هدف خاصی وجود نداشت!! ولی به طور خلاصه میشه گفت : تفریح، بازدید از جنگل­های زیبای ارسباران، خوردن میوه جنگلی اونم از انواع مختلف و رنگارنگش. این برنامه برای دو !!  گروه طراحی شده بود :

اولا: اونایی که دنبال برنامه های متوسط هستند و زیاد دنبال سختی دادن به خودشون نیستند. دوما : اونایی که تا حالا برنامه کوله سنگین نرفته بودند و میخواستند خودشونو با یک پیمایش متوسط و شیب ملایم محک بزنند. سوما اونایی که برنامه سنگین زیاد میرند و الان نیاز به یک برنامه متوسط اما در منطقه ای بکر و زیبا داشتند تا خودشون را ریکاوری کنند. ( الان چند روزیه دارم فکر میکنم چرا سه گروه شدند چون قرار بود این برنامه واسه دو گروه برنامه ریزی بشه!!! )

تجهیزات ضروری : باتوم، پامچو، کفش مناسب، چادر و کیسه خواب و کوله پشتی و کیف کمری به همراه هفت وعده غذایی و آب و دارو وکیت بقا و کمکهای اولیه.

روزشمار برنامه:

روز اول : پنج شنبه 7/6/1392 ساعت 15 از اصفهان حرکت کردیم و بعد از گذشتن از شهرهای میمه، دلیجان، سلفچگان و ساوه، در پارک بعثت بویین زهرا شام را که از منزل با خودمون آورده بودیم خوردیم. قرار بود واسه نزدیک شدن راه به سمت جاده همدان-تاکستان بریم و از اونجا به سمت زنجان بریم، اما پلیس راه اجازه تردد در اون مسیر را نداد و مجبور شدیم بریم قزوین.

 

روز دوم : جمعه مورخ 8/6/1392  بعد از قزوین رهسپار زنجان و بستان آباد و تبریز شدیم. صبح زود بود که رفیتیم ترمینال تبریز تا راننده دفترچش رو باطل کنه چون دیگه پلیس راه تو مسیر نداشتیم. بعد دوباره چند کیلومتر برگشتیم و به سمت اهر به راه افتادیم و بعد از گذشتن از شهر خواجه به سمت ورزقان حرکت کردیم. حدود 9 صبح بود که توی یک پارک کوچیک تو ورزقان صبحانه خوردیم و دوباره به سمت خاروانا حرکت کردیم. قبل از رسیدن به شهر مزرعه شادی، یک جاده انحرافی به سمت راست بود که برای روستای شرف آباد و چیچکلی تابلو داشت. مسیرمون رو ادامه دادیم تا به روستای هیزه جان رسیدیم. از اونجا به بعد جاده دیگه خاکی میشد اما زیر سازی خوبی داشت. به راهمون ادامه دادیم و از کنار یک چشمه کوچیک هم رد شدیم تا به چیچکلی رسیدیم.

باز هم با ماشین ادامه دادیم اما دیگه جاده زیرسازی خوبی نداشت. به دوراهی ملک تالش که رسیدیدم دیگه راننده گفت ممکنه به مشکل برخورد کنه ما هم از ماشین جدا شدیم و بعد از آماده کردن کوله های و نرمش ظهرگاهی (ساعت 12 بود دیگه !!) میخاستیم حرکت کنیم که یک ماشین شاسی بلند از اهالی استان ما رو دید و به ما اخطار داد که این مسیر که میرید خطرناکه !!! مخصوصا برای خانم ها. بعد هم شماره  موبایل ما رو گرفت تا منتظر مردن ما باشه !!! ما هم به حرفش گوش دادیم!! و به مسیر خودمون ادامه دادیم و رفتیم تا برنامه تموم شد. آها یادم رفت. چند روز دیگه  از گزارش مونده!!! بعد از کمی جاده پیمایی وارد پاکوبی شدیم که مستقیم ما رو به محل اقامت شب اول یعنی قاضی بولاغه هدایت میکرد. بعد از استراحت یک ساعته واسه ناهار توی منطقه مگس باران (به جای ارسباران، چون خیلی مگس داشت اون چند ساعت اول مسیر) ساعت 17:45 دقیقه پای چشمه بودیم. شب کمپ زیدم. خوشبختانه به غیر ما کسی اونجا نبود چون خیلی سطح صاف واسه کمپ زدن وجود نداره.

خلاصه روز دوم: پیمایش آسان 4/4 کیلومتر جاده پیمایی و 5.2 ( پنج و دو دهم ) پاکوب مناسب، کلا  9.6 (نه و شش دهم)

مختصات چشمه معروف قاضی بولاغه:

N   38°44’2.7”

E  46°29’18.7”

ارتفاع : 2070 متر

آنتن دهی : همراه اول بعضی از افراد انتن داشت.

 

 روز سوم : شنبه مورخ 9/6/1392   ساعت شش صبح که هوا تاریک و روشن بود قرار بود اعلام بیدار باش کنیم اما به دلیل اینکه دو نفر از بچه ها از جمله سرپرست، هر کدام چندین مرتبه دچار حالت تهوع شده بودند!!(  آخرش هم معلوم نشد غذای کدوم یکی از بچه­ها شب قبل فاسد شده بود) ساعت هفت بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه و نرمش صبحگاهی و برداشتن یک و نیم لیتر آب ساعت 9 صبح به مسیر ادامه دادیم. چند ساعتی رفتیم. داشتم ناامید می شدم. چون این موقع (شهریور) ارسباران دیگه اون گلهای زیبای خرداد ماه رو نداره. از طرفی تراکم جنگلی هم کم شده بود. تا جایی که یکی از بچه گفت : اومدیم کویر پیمایی ارسباران !!! ولی خوشبختانه یکم رفتیم جلو دوباره سرسبز شد وئ درختان انبوه شدند و دوباره به زیر سایه درختان رفتیم. واسه ناهار یه استراحت طولانی دو و نیم ساعته کنار یک چشمه کوچیک  داشتیم. بچه ها راحت غذا درست کردند و بعضی ها هم خوابیدند. اولین بار بود که میتونستید توی یک برنامه پیمایش !!! خواب کامل ظهر داشته باشین. هر کی نیومد از دستش رفت!!! خلاصه، بعد از برداشتن سه لیتر آب !!!  به مسیرمون ادامه دادیم تا  اینکه سورپرایزمون شروع شد!!!!  تمشکهای جنگلی !!!  OMG!!! چون برنامه راحت بود و زمان زیاد داشتیم زیاد سخت گیری نمی شد و اروم اروم در حین خوردن تمشک به راهمون ادامه میدادیم. قرار بود تا نزدیکی های روستای نمنق بریم ولی یک دشت کوچیک با صفا با طبیعت بسیار زیبا و بکر و آرامش خاصش در کنار بوته های تمشک باعث شد که به اتفاق نظر دوستان، ساعت شش عصر کمپ شبانه رو برپا کنیم. از دور منظره روستای اویلی پیدا بود. البته کمپ در این محل به دلیل نزدیکی به لانه های خرس !!! و دوری از روستاها چندان عاقلانه نبود اما خوشبختانه مشکل خاصی پیش نیومد. یک عدد درخت زغال اخته هم کنار چادرهامون دیدیم که البته میوه هاش کامل نرسیده بود.

خلاصه روز سوم:

مختصات چشمه دوم: که اطلاعاتش رو یک دوست خوب و ناشناس  اصفهانی قبلا بهم داده بود.

N 38°46’19.4”

E  46°28’22”

ارتفاع : 1820 متر

مختصات محل استراحت و شب مانی دوم:

N 38°47’45.9”

E  46°28’45.5”

ارتفاع : 1550 متر

انتن دهی موبایل : توپ توپ !!

طول پیمایش روز سوم :  11.8 کیلومتر (کمتر از دوازده کیلومتر)

 

روز چهارم: یک شنیه مورخ 10/6/1392 ساعت شش از صبح بیدار شدیم و بعد از نرمش و یک تغذیه کوچیک (چون زیاد آب نداشتیم) ساعت 7:15 به راه افتادیم. مسیرمون رو ادامه دادیم. جنگلش خیلی با صفا و زیبا بود. اشتباه راهنما این بود که یه جایی از مسیر واسه اینکه زودتر برسیم!!! از مسیر طراحی شده قبلی روی GPSمنحرف شد و همین امر بچه ها رو به زحمت انداخت. وارد شیب 40 درجه شدیم که بعضی ها اذیت شدند. بلافاصله تیم متوقف شد و دوباره به سمت پاکوب حرکت کردیم. یه نیم ساعتی بچه ها اذیت شدند ولی خوشبختانه به خیر گذشت.( بیخودی از پاکوب دور نشین !! والا!! مگه بیمارید؟؟) بعد به یک جوی آب رسیدیم. اونجا واسه صبحانه و تمشک خوردن!! توقف کردیم. یک پسر بچه رو دیدیم که از روستای نمنق توی جاده مالرو، با الاغش به سمت آستامال می رفت. میگفت از این آب میخورن! ما هم با هاش چایی درست کردیم. ولی نمیشد بخوریش!! توش پر از موجودات زنده بود!!!  بعد از صبحانه به سمت روستای نمنق رفتیم و دوباره به حیات (آب) رسیدیم و به حرکتمون در عین اینکه توی مسیر از انواع میوه های جنگلی ( گردوی بی صاحب وحشی، تمشک که دیگه نگو، آلوی وحشی قرمز و زرد،  کمی هم فندق) میخوردیم آرام آرام ادامه میدادیم.به پیشنهاد یکی از دوستان حدود دو ساعت واسه ناهار توقف کردیم تا هم هوا خنک تر بشه تا هم توی رود کنار مسیر شنا کنیم هم ناهار بخوریم هم استراحت کنیم هم غذا درست کنیم هم غذایی که درست کردیم رو بخوریم هم دستشویی بریم هم ……….. وای چند تا کار باید میکردیم!!!!. به مسیرمون ادامه دادیم تا اینکه ساعت 18 به روستای اشتبن رسیدیم. واسه ورود به روستا چندین پاکوب بود که یک پاکوب فرعی رو رفتیم. مسیرش سخت نبود اما به جای روستا سر از خانه یکی از اهالی مهربان و خونگرم اشتبین در آوردیم. رفتیم توی حیاطشون. دور هم نشسته بودن که یهو دیدن یه گروه ادم داره میاد از پشت بوم تو خونشون!!! خیلی خونسرد راهنمایی کردند و اجازه دادن از آب لوله کشی خونشون استفاده کنیم. بعد سوار ماشین شدیم و به سمت جلفا رفتیم!!!! اشتباه راننده و سرپرست !!!قرار بود بریم جلفا و بعد بریم تبریز چون مسیرش نسبت به مسیر خاروانا کمتر پیچ و خم داشت. جلفا رفتیم تو رستوران شام خوردیم و به سمت تبریز داشتیم می رفتیم که مشکل شروع شد. چون ساعت از 12 گذشته برید بقیشو توی روز پنجم بخونید!!!

طول پیمایش: 14 کیلومتر

مسیر پاکوب اما از تراکم درختان هر چه به سمت اشتبین میرفتیم کم می شد و هوا گرمتر میشد و سایه کمتر.

مختصات چشمه روستای نمنق : منبع آب این روستای کوچیک

N 38°48’30”

E  46°28’15.7”

ارتفاع : 1160 متر

 

روز پنجم : دوشنبه 11/6/1392  پلیس راه مانع از ادامه راه ما شد بخاطر اینکه مجوز تردد ما در منطقه ارسباران بود نه جلفا. برگشتیم به جلفا واسه گرفتن صورت جدید برای تردد در جلفا. مسوول مربوطه در ترمینال جلفا نبود و تا صبح نمیومد . خلاصه تا ساعت 7 صبح به خاطر عدم حضور اپراتور مربوطه علاف شدیم و همون جا خابیدیم. هوا هم گرم و کمی شرجی بود. صبح بعد از حل مشکل با کلی تاخیر از برنامه به سمت اصفهان راه افتادیم و رفتیم تا ساعت یک صبح  بامداد سه شنبه بالاخره به خوبی و خوشی به منزل رسیدیم.

 مشکل تاخیر در برنامه به دو!!  دلیل بود:

اولا : اون اپراتور موظف بود همیشه در محل حضور داشته باشه ولی نبودش!!! اصن یه وضعی!!! اگه بودش این قدر علاف نمیشدیم

دوما : اصن قرار نبود بریم جلفا ولی سرپرست گفت بریم از جلفا بریم تا زودتر به تبریز برسیم !!!

سوما : راننده میدونست مجوز تردد در جلفا نداریم اما هیچ حرفی به سرپرست نزد. (نمیدونم چرا همش موقع شمارش دوتاست ولی موقع نوشتن سه تا میشه !!! )

خلاصه انگار همه چی دست به دست هم داده بود تا این تاخیر بوجود بیاد. از طرفی راننده دوم ماشین هم ول کرده بود رفته بود و مسیر برگشت رو با یک راننده اومدیم!!! گفتنش راحته ولی حدود 18 ساعت رانندگی مداوم خیلی سخته!!! راننده اعصاب نداشت !!! اصن یه وضعی. واسه همینم جلسه انتقادات تو برنامه برگزار نشد چون بحث میکشید به راننده و اعصابش بیشتر خرد می­شد، رانندگی با اعصاب خرد هم احتمال خطر رو افزایش میده. واسه همین از دوستای حاضر در برنامه بدینوسیله تقاضامندیم انتقادات خود را در بخش نظرات ثبت نمایند. با سپاس فراوان. (ولی همش خاطره میشه)

آخیش تموم شد

چشمه قاضی بولاغه – جنگل ارسباران

کوچه های روستای اشتبین

Waves Waves Waves

دوست داری یه مقاله بنویسی

اگه فکر می‌کنی حرفی برای گفتن داری، می‌تونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.