گزارش صعود به علم کوه

به گزارش بزنیم بیرون ، ساعت ۶:۳۰ بعد از میلیون ها دست انداز و شبی که نفهمیدیم خوابیدیم یا نخوابیدیم به روستای رودبارک رسیدیم و لقمه هایی که مینا از خونه آورده بود رو تو همون مسیر خوردیم و خیلی مزه داد.

ساعت ۷ صبح ون داغ کرد و مجبور شدیم بقیه مسیر رو با نیسان بریم
ساعت ۷:۳۰ به فدراسیون رسیدیم . کمی استراحت تا پاترول بیاد و استفاده از سرویس بهداشتی  .
ساعت ۷:۵۵ ماشین اومد و تا کوله هارو جا دادیم تو ماشین ۸:۱۵ شد و به سمت تنگگلو حرکت کردیم
یاسر صندلی جلو،۴ تا دخترا صندلی عقب،حمید و مسعود و کوله ها قسمت عقب پاترول جا شدیم و حرکت کردیم .
ساعت ۹:۲۰ به تنگ گلو رسیدیم و وسایل رو خالی کردیم و آماده ی خوردن صبحانه شدیم
ارده به همراه عسل صبحانه خیلی مقوی ای بود که کنار هم خوردیم همراه با پنیر ، گوجه و گردو و در انتها خوردن یه چای دلنشین 
صبحانه رو ساعت ۱۰:۵۵  تموم کردیم و استارت رفتن به سمت کمپ
ساعت ۱:۱۵ به دریاچه کوچکی رسیدیم که از آب شدن برف های کوهستان به وجود اومده بود .منظره خیلی زیبایی بود .چند دقیقه ای رو توقف کردم و کلی عکس گرفتیم از این منظره ی عالی
ساعت ۱۴ به محل کمپ رسیدیم .خیلی سریع چادرهارو برپا کردیم .چادر مسعود ۴ نفره بود همه رفتیم داخل اون و ناهار رو ..... نمیشه گفت خوردیم غارت کردیم .همه گرسنه . کلی ماکارانی بود که با لیمو و فلفل خوردیم .نوبت به ته دیگ‌ماکارانی رسید یار و مینا داشتن با قاشق جنگ میکرن که بیشتر بردارن که یهو حمید یه مشت ته دیگ رو با دست برداشت و اینجا قیافه اکرم واقعا دیدن داشت.
گزارش صعود به علم کوه مهربان
قسمت دوم : هم هوایی تا قله
ساعت شد ۱۶:۲۰ قرار شد بخوابیم یک ساعت . خوابیدیم تا ساعت ۱۷:۵۰ و بعد آماده برای اینکه کمی ارتفاع بگیریم و هم هوا بشیم .حدود ۲۰۰ تا ارتفاع گرفتیم و به دریاچه ای با شکوه و فوق العاده زیبا رسیدیم . عکس های خیلی زیبایی گرفتیم و حدود نیم ساعت موندیم تا هم هوا بشیم
ساعت ۱۸:۳۰ بعد از تماشای دو دریاچه بسیار زیبا و لذت بردن از قدرت خدای متعال حرکت کردیم به سمت کمپ .تو مسیر برگشت حمید یه نقطه ی نارنجی روی قله رو به مسعود و یاسر نشون داد که بعد صعود فهمیدیم اونجا پناهگاه بوده و گفتن حمید چشماش عقابیه. بعد از چند دقیقه از اون بالا چادرهای رنگارنگ خودمون و بقیه کوهنوردارو دیدیم که خیلی منظره زیبایی رو به وجود آورده بود و خیلی خیلی شبیه رویاهایی بود که همیشه داشتیم.
به محل کمپ رسیدیم خیلی زود کمی تنقلات خوردیم و آماده ی خواب شدیم . مریم یاسر خوابیدن .حمید و مسعود و راحله و مینا و اکرم که همه تو یه چادر بودن بعد از کلی شیطونی و خنده با تذکر چادر همسایه که میخواست بخوابه آماده خواب شدن و ساکت .بگذریم که چند لحظه بعد کمی اونطرف تر چندتا چادر در حد یه عروسی کامل بزن و بکوب راه انداختن ولی در نهایت ما ساعت ۲۲ شب رفتیم برای خواب 
بعد از گذروندن یه شب خیلی سرد ساعت ۴:۱۵ با صدای زنگ‌ گوشی راحله بیدار شدیم کم کم .دقیقا کم کم بیدار شدیم چون تا صبحانه رو خوردیم و آماده حرکت به سمت قله شدیم ساعت ۵:۵۵ شد.
كوله ها رو در كمپ ها گذاشتیم و با كوله حمله به سمت قله روانه شدیم و ظرف های آب رو از رودخونه ای که فوق العاده سرد بود پر کردیم و حرکت.
در طول مسیر چند باری توقف داشتیم برای گرفتن خرگوش و خوردت تنقلات و آب
سرعت حرکت گروه فوق العاده خوب بود،به همون سبک آهسته و پیوسته.
به ارتفاع ۴۶۰۰ که رسیدیم حمید کمی ارتفاع زده شد با خوردن مقداری لیمو و نمک و چند دقیقه استراحت حالش بهتر شد و مسیر رو ادامه دادیم .
انصافا مسیر، مسیر سخت و گهگاهی خطرناک بود،گاهی ممکن بود با یه غفلت سنگ های زیر پات خالی بشن و حتی سقوط کنی ولی به لطف خدای مهربون برای ما فقط اتفاق های خوب رقم خورد در طول مسیر.
گروه های زیادی رو قله بودن و قله بسیار شلوغ و بچه ها همش میگفتن کاش اون گروه ها بیان پایین که ما تو قله بتونیم چند لحظه تنها باشیم و عکسامون رو بگیریم و با قله عشق بازی کنیم .زمانی که به چند دقیقه ایه قله رسیدیم تمام اون گروه ها شروع به ترک قله کردن و قله شد برای خودمون .ساعت۱۲:۳۰ به قله رسیدیم.
حال عجیب،خاص و غیر قابل توصیفی بود زمان رسیدن به قله ، چند نفر گریه شوق کردن و هر کس حس و حال خاصِ خودش رو داشت که واقعا قابل توصیف نیست .روی قله باد خیلی شدیدی داشت و باید مراقب میبودیم .مشغول عشق بازی با خدا بودیم که ناگهان برای ۲ دقیقه نشونه ی عشقش رو برامون تو قالب برف نازل کرد و ۲ دقیقه ای برف بسیار قشنگی که به نظر من فقط و فقط نشونه ی عشق خدا بود رو دیدیم.
Waves Waves Waves

دوست داری یه مقاله بنویسی

اگه فکر می‌کنی حرفی برای گفتن داری، می‌تونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.